سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

13 مهر 1403 30/03/1446 2024 Oct 04

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 574
بازدید کـل سايت: 7244092
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 44   تعداد بازدید: 7823 تاریخ اضافه: 2017-03-05

صحابی جلیل: سمره بن جندب رضی الله عنه

صحابی جلیل: سمره بن جندب رضی الله عنه


اسم کامل این صحابی جلیل سمره بن جندب بن هلال بن حریج بن مره بن حزن بن عمرو بود. کنیه ی ایشان ابا سلیمان است. مادرش بعد از وفات پدر سمره با شخصی به نام مری بن شیبان بن ثعلبه که انصاری بود؛ ازدواج کرد. سمره تا زمان نوجوانی اش در خانه ناپدری اش و مادرش زندگی می کرد. وی عصر جاهلیت را ندیده بود. و در حالی که کودک بود رسول الله صلی الله علیه و سلم را دیده بود.


از جمله مواقف سمره با رسول الله صلی الله علیه و سلم:

روایت شده که (نوجوانی نزد رسول الله صلی الله علیه و سلم آمد و از ایشان برای رفتن به جهاد همراه با جیش اجازه می گرفت؛ رسول الله صلی الله علیه و سلم به وی اجاه داد. بعد از آن سمره هم که نوجوانی بیش نبود؛ آمد و از رسول الله صلی الله علیه و سلم اجازه شرکت در جهاد را خواست؛ رسول الله صلی الله علیه و سلم به وی اجازه ندادند. سمره گفت: به آن نوجوان اجازه دادید و به من نمی دهید؟ در حالی که اگر من با او کشتی بگیرم بر او پیروز خواهم شد. پس رسول الله صلی الله علیه و سلم اجازه داد تا آن دو با هم کشتی بگیرند. وقتی سمره با نوجوان کشتی گرفت؛ بر او غلبه کرد و پیروز شد؛ در نتیجه رسول الله صلی الله علیه و سلم به وی اجازه شرکت در جنگ را دادند)[1]. كه اين دلیل بر حریص بودن دو نوجوان برای شرکت در جهاد در راه الله تعالی بوده است.


مهم ترین ویژگی های شخصیتی سمره بن جندب رضی الله عنه:

سمره بن جندب رضی الله عنه به شجاعت و اخلاق کریم مشهور بود. و از مهم تریم ویژگی های شخصیتی وی سختگیری بر خوارج بود. روایت شده که وقتی سمره رضی الله عنه بیمار شدند؛ بسیار سردش می شد؛ تا جایی که در چهار طرفش آتش روشن کردند. اما باز هم سمره می گفت: فایده ای ندارد. با آن سردی که در دلم است چه کار کنم. ایشان از همین بیماری وفات کردند. و این موقفی است که شایسته است امروز از آن درس بیاموزیم و از الله سبحانه و تعالی بترسیم و برای روز حساب خود را آماده کنیم.


برخی از احادیثی که سمره رضی الله عنه از رسول الله صلی الله علیه و سلم روایت کرده:

در صحیح بخاری از سمره بن جندب روایت شده که: (زنی به سبب وضع حمل، درگذشت. رسول الله صلی الله علیه و سلم در برابر جنازه چنان ایستاد كه مقابل كمر میت قرار گرفت و بر او نماز جنازه خواند)[2].


و نیز روایت کرده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمود: (دیشب، دو نفر نزد من آمدند و مرا با خود به شهری بردند كه یک خشت آن از طلا و خشت دیگرش از نقره ساخته شده بود. در آنجا مردانی به استقبال ما آمدند كه نیمی از بدنشان، زیباترین شكلی داشت كه تاكنون دیده ‌اید و نیم دیگر بدنشان، زشت‌ ترین شكلی داشت كه تاكنون دیده ‌اید. آن دو نفر به آنان گفتند: بروید و خود را در این رودخانه بیندازید. آنان نیز خود را در آن انداختند. سپس به سوی ما بازگشتند در حالی كه آن زشتی ‌شان، برطرف شده و به زیباترین شكل، تبدیل شده بود. آن دو نفر به من گفتند: این، بهشت عدن است. و این، جایگاه توست. اما كسانی كه نیمی از بدنشان، زیبا و نیمی دیگر زشت بود، افرادی هستند كه دارای اعمال نیک و بد، بودند و پروردگار از آنان گذشت نمود)[3].


و نیز روایت کرده: (رسول الله صلی الله علیه و سلم بعد از نماز، رو به طرف مردم می كرد و می ‌پرسید: آیا دیشب، كسی از شما خوابی دیده است؟ اگر كسی خوابی دیده بود، بیان می كرد. و رسول الله صلی الله علیه و سلم آنطور كه الله تعالی می‌ خواست، آن را تعبیر می ‌كرد. روزی، رسول الله صلی الله علیه و سلم حسب عادت پرسید: آیا دیشب، كسی از شما خوابی دیده است؟ گفتیم: خیر، ما خوابی ندیده ‌ایم. ایشان فرمود: ولی من دیشب، خواب دیدم كه دو نفر نزد من آمدند، دستم را گرفتند و مرا به طرف سرزمین مقدس بردند. در آنجا، یک شخص نشسته و شخص دیگری ایستاده و قلابی در دست داشت. شخص ایستاده، قلاب را در یک طرف دهان شخص نشسته، فرو می‌ برد و تا پشت سر او می‌ كشید و بعد، آن را در طرف دیگر دهانش قرار می ‌داد و تا پشت سر او می‌ كشید. در این فاصله، طرف اول دهانش درست می ‌شد. و مرد ایستاده دوباره همان كارش را تكرار می ‌كرد. پرسیدم: این چیست؟ گفتند: برویم جلوتر. به راهمان ادامه دادیم تا اینكه به شخصی رسیدیم كه به پشت، خوابیده است و شخص دیگری كنارش ایستاده و تخته سنگی را كه در دست دارد، بر سرش ‌می كوبد. و آن سنگ می‌غلتد و دور می ‌افتد. و تا وقتی كه آن شخص سنگ را می ‌آورد، سرشكسته، دوباره به حالت اول بر می گردد و آن شخص، مجددا آن سر را با سنگ می كوبد و این عمل همچنان تكرار می ‌شود. پرسیدم: این كیست؟ گفتند: جلوتر برویم. به راه خود ادامه دادیم تا اینكه كنار خندقی كه مانند تنور بود، رسیدیم. دهانه آن، تنگ وداخلش بسیار وسیع بود. و در زیر آن، آتشی افروخته شده بود. عده‌ ای از زنان و مردان لخت و برهنه در آن خندق، بودند. هنگامی كه آتش زبانه می‌ كشید، آنها بالا می‌ آمدند بطوری كه نزدیک بود از دهانه خندق، بیرون بیایند. وهنگامی كه آتش فروكش می ‌كرد،داخل خندق فرو می‌ رفتند. پرسیدم: این چیست؟ گفتند: به راهت ادامه بده. سپس، به راه افتادیم تا اینكه به نهری از خون رسیدیم و شخصی را دیدیم كه در وسط نهر، ایستاده وشخصی دیگر، كنار نهر ایستاده است. و مقداری سنگ، پیش رویش قرار دارد. مردی كه وسط نهر بود، به راه می‌ افتاد و می‌ خواست بیرون بیاید. اما شخصی كه بیرون نهر بود، سنگی در دهانش می‌ كوبید و او را به وسط نهر بر می گرداند. واین كار همچنان تكرار می ‌شد. پرسیدم: این چست؟ گفتند: به راهت ادامه بده. به راه خویش ادامه دادیم تا اینكه به باغی بسیار سر سبز و شاداب رسیدیم كه در آن، درخت بسیار بزرگی وجود داشت. و در زیر آن، یک پیرمرد و چند كودک نشسته بودند. ونزدیک آن درخت، مردی، آتش روشن می‌ كرد. آن دو نفر، مرا بالای درخت، به ساختمانی بردند كه هرگز ساختمانی به زیبایی آن، ندیده بودم. عده‌ای پیرمرد، جوان، زن و كودک در آن ساختمان زندگی می‌ كردند. سپس، مرا از آن ساختمان، بیرون آوردند و به ساختمانی دیگر بردند كه از ساختمان اول، بسیار بهتر و زیباتر بود. در این ساختمان هم، تعدادی پیرمرد وجوان زندگی می ‌كردند. گفتم: تمام شب، صحنه‌های مختلفی را به من نشان دادید. هم اكنون آن صحنه‌ها رابرایم توضیح دهید. آن دو نفر، گفتند: بله، شخصی كه دهان او پاره می ‌شد، دروغگویی بود كه مردم دروغ‌های او را گوش كرده به دیگران می ‌رساندند به طوری كه دروغهایش به گوشه وكنار دنیا می ‌رسید. و این مجازات دروغگو، تا روز قیامت است. و كسی كه سر او با سنگ كوبیده می شد، كسی بود كه الله تعالی او را علم و معارف قرآن داده بود، اما او بدان، عمل نمی كرد. شب‌ها می ‌خوابید و روزها را به غفلت می‌ گذراند و به احكام الهی عمل نمی ‌كرد. او تا قیامت، در همین عذاب، گرفتار خواهد بود. كسانی را كه برهنه در تنور دیدی، زنا كاران بودند. شخصی را كه در نهر خون دیدی، ربا خوار بود. و مرد كهنسالی را كه با چند بچه زیر درخت دیدی، ابراهیم علیه السلام بود كه بچه‌های مردم، اطراف او جمع شده بودند. و آن كه آتش را می ‌افروخت، مالك؛ نگهبان دوزخ؛ بود. اولین خانه‌ ای كه داخل آن شدی، خانه و ساختمان عموم مؤمنان بود. و اما این ساختمان بسیار زیبا برای شهداء ساخته شده است. من جبرئیل هستم و این میكائیل است. اكنون سرت را بلند كن. رسول الله صلی الله علیه و سلم می ‌فرماید: وقتی سرم را بلند كردم، بالای سرم چیزی مانند ابر دیدم. آن دو، به من گفتند: این، منزل و مكان تو است. گفتم: اجازه بدهید تا وارد منزلم شوم. گفتند: هنوزعمر تو باقی است و كامل نشده است. وقتی عمر (مبارک) به پایان رسد، وارد آن خواهی شد)[4].


وفات سمره بن جندب رضی الله عنه:

این صحابی بزرگوار از جمله حافظان حدیث رسول الله صلی الله علیه و سلم بود که در خلافت معاویه رضی الله عنه در سال 58؛ و برخی گفته اند سال 59 و برخی گفته اند در سال 60 هجری دار فانی را وداع گفت.

منبع: www.islamstory.com

مترجم: ام محمد

 

 



[1] ـ الإصابة في تمييز الصحابة: (3/187).

[2] ـ صحیح بخاری: (أَنَّ امْرَأَةً مَاتَتْ فِي بَطْنٍ، فَصَلَّى عَلَيْهَا النَّبِيُّ r فَقَامَ وَسَطَهَا).

[3] ـ صحیح بخاری: (أَتَانِي اللَّيْلَةَ آتِيَانِ فَابْتَعَثانِي فَانْتَهَيْنَا إِلَى مَدِينَةٍ مَبْنِيَّةٍ بِلَبِنِ ذَهَبٍ، وَلَبِنِ فِضَّةٍ، فَتَلَقَّانَا رِجَالٌ شَطْرٌ مِنْ خَلْقِهِمْ، كَأَحْسَنِ مَا أَنْتَ رَاءٍ، وَشَطْرٌ كَأَقْبَحِ مَا أَنْتَ رَاءٍ، قَالاَ لَهُمُ: اذْهَبُوا فَقَعُوا فِي ذَلِكَ النَّهْرِ، فَوَقَعُوا فِيهِ، ثمَّ رَجَعُوا إِلَيْنَا، قَدْ ذَهَبَ ذَلِكَ السُّوءُ عَنْهُمْ، فَصَارُوا فِي أَحْسَنِ صُورَةٍ، قَالاَ لِي: هَذِهِ جَنَّةُ عَدْنٍ، وَهَذَاكَ مَنْزِلُكَ، قَالاَ: أَمَّا الْقَوْمُ الَّذِينَ كَانُوا شَطْرٌ مِنْهُمْ حَسَنٌ، وَشَطْرٌ مِنْهُمْ قَبِيحٌ، فَإِنَّهُمْ خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحًا وَآخَرَ سَيِّئًا تَجَاوَزَ اللَّهُ عَنْهُمْ).

[4] ـ صحیح بخاری: (كَانَ النَّبِيُّ r إِذَا صَلَّى صَلاةً أَقْبَلَ عَلَيْنَا بِوَجْهِهِ فَقَالَ:«مَنْ رَأَى مِنْكُمُ اللَّيْلَةَ رُؤْيَا»؟ قَالَ: فَإِنْ رَأَى أَحَدٌ قَصَّهَا فَيَقُولُ مَا شَاءَ اللَّهُ، فَسَأَلَنَا يَوْمًا، فَقَالَ:«هَلْ رَأَى أَحَدٌ مِنْكُمْ رُؤْيَا»؟ قُلْنَا: لا.قَالَ: لَكِنِّي رَأَيْتُ اللَّيْلَةَ رَجُلَيْنِ أَتَيَانِي فَأَخَذَا بِيَدِي، فَأَخْرَجَانِي إِلَى الأَرْضِ الْمُقَدَّسَةِ، فَإِذَا رَجُلٌ جَالِسٌ وَرَجُلٌ قَائِمٌ بِيَدِهِ كَلُّوبٌ مِنْ حَدِيدٍ، قَالَ: إِنَّهُ يُدْخِلُ ذَلِكَ الْكَلُّوبَ فِي شِدْقِهِ حَتَّى يَبْلُغَ قَفَاهُ، ثُمَّ يَفْعَلُ بِشِدْقِهِ الآخَرِ مِثْلَ ذَلِكَ، وَيَلْتَئِمُ شِدْقُهُ هَذَا، فَيَعُودُ فَيَصْنَعُ مِثْلَهُ، قُلْتُ: مَا هَذَا؟ قَالا: انْطَلِقْ. فَانْطَلَقْنَا حَتَّى أَتَيْنَا عَلَى رَجُلٍ مُضْطَجِعٍ عَلَى قَفَاهُ وَرَجُلٌ قَائِمٌ عَلَى رَأْسِهِ بِفِهْرٍ أَوْ صَخْرَةٍ فَيَشْدَخُ بِهِ رَأْسَهُ، فَإِذَا ضَرَبَهُ تَدَهْدَهَ الْحَجَرُ، فَانْطَلَقَ إِلَيْهِ لِيَأْخُذَهُ، فَلا يَرْجِعُ إِلَى هَذَا حَتَّى يَلْتَئِمَ رَأْسُهُ وَعَادَ رَأْسُهُ كَمَا هُوَ، فَعَادَ إِلَيْهِ فَضَرَبَهُ، قُلْتُ: مَنْ هَذَا؟ قَالا: انْطَلِقْ. فَانْطَلَقْنَا إِلَى ثَقْبٍ مِثْلِ التَّنُّورِ، أَعْلاهُ ضَيِّقٌ وَأَسْفَلُهُ وَاسِعٌ، يَتَوَقَّدُ تَحْتَهُ نَارًا، فَإِذَا اقْتَرَبَ ارْتَفَعُوا، حَتَّى كَادَ أَنْ يَخْرُجُوا، فَإِذَا خَمَدَتْ رَجَعُوا فِيهَا، وَفِيهَا رِجَالٌ وَنِسَاءٌ عُرَاةٌ، فَقُلْتُ: مَنْ هَذَا؟ قَالا: انْطَلِقْ. فَانْطَلَقْنَا حَتَّىأَتَيْنَا عَلَى نَهَرٍ مِنْ دَمٍ فِيهِ رَجُلٌ قَائِمٌ عَلَى وَسَطِ النَّهَرِ، وَعَلَى شَطِّ النَّهَرِ رَجُلٌ بَيْنَ يَدَيْهِ حِجَارَةٌ، فَأَقْبَلَ الرَّجُلُ الَّذِي فِي النَّهَرِ، فَإِذَا أَرَادَ أَنْ يَخْرُجَ رَمَى الرَّجُلُ بِحَجَرٍ فِي فِيهِ، فَرَدَّهُ حَيْثُ كَانَ، فَجَعَلَ كُلَّمَا جَاءَ لِيَخْرُجَ رَمَى فِي فِيهِ بِحَجَرٍ، فَيَرْجِعُ كَمَا كَانَ، فَقُلْتُ: مَا هَذَا؟ قَالا: انْطَلِقْ. فَانْطَلَقْنَا حَتَّى انْتَهَيْنَا إِلَى رَوْضَةٍ خَضْرَاءَ، فِيهَا شَجَرَةٌ عَظِيمَةٌ، وَفِي أَصْلِهَا شَيْخٌ وَصِبْيَانٌ، وَإِذَا رَجُلٌ قَرِيبٌ مِنَ الشَّجَرَةِ، بَيْنَ يَدَيْهِ نَارٌ يُوقِدُهَا، فَصَعِدَا بِي فِي الشَّجَرَةِ، وَأَدْخَلانِي دَارًا، لَمْ أَرَ قَطُّ أَحْسَنَ مِنْهَا، فِيهَا رِجَالٌ شُيُوخٌ وَشَبَابٌ وَنِسَاءٌوَصِبْيَانٌ، ثُمَّ أَخْرَجَانِي مِنْهَا، فَصَعِدَا بِي الشَّجَرَةَ، فَأَدْخَلانِي دَارًا، هِيَ أَحْسَنُ وَأَفْضَلُ، فِيهَا شُيُوخٌ وَشَبَابٌ، قُلْتُ: طَوَّفْتُمَانِي اللَّيْلَةَ، فَأَخْبِرَانِي عَمَّا رَأَيْتُ. قَالا: نَعَمْ، أَمَّا الَّذِي رَأَيْتَهُ يُشَقُّ شِدْقُهُ فَكَذَّابٌ، يُحَدِّثُ بِالْكَذْبَةِ، فَتُحْمَلُ عَنْهُ حَتَّى تَبْلُغَ الآفَاقَ، فَيُصْنَعُ بِهِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ، وَالَّذِي رَأَيْتَهُ يُشْدَخُ رَأْسُهُ، فَرَجُلٌ عَلَّمَهُ اللَّهُ الْقُرْآنَ، فَنَامَ عَنْهُ بِاللَّيْلِ، وَلَمْ يَعْمَلْ فِيهِ بِالنَّهَارِ، يُفْعَلُ بِهِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ، وَالَّذِي رَأَيْتَهُ فِي الثَّقْبِ فَهُمُ الزُّنَاةُ، وَالَّذِي رَأَيْتَهُ فِي النَّهَرِ آكِلُوا الرِّبَا، وَالشَّيْخُ فِي أَصْلِ الشَّجَرَةِ إِبْرَاهِيمُ u، وَالصِّبْيَانُ حَوْلَهُ فَأَوْلادُ النَّاسِ، وَالَّذِي يُوقِدُ النَّارَ مَالِكٌ خَازِنُ النَّارِ، وَالدَّارُ الأُولَى الَّتِي دَخَلْتَ دَارُ عَامَّةِ الْمُؤْمِنِينَ، وَأَمَّا هَذِهِ الدَّارُ فَدَارُ الشُّهَدَاءِ، وَأَنَا جِبْرِيلُ، وَهَذَا مِيكَائِيلُ، فَارْفَعْ رَأْسَكَ، فَرَفَعْتُ رَأْسِي، فَإِذَا فَوْقِي مِثْلُ السَّحَابِ، قَالا: ذَاكَ مَنْزِلُكَ، قُلْتُ: دَعَانِي أَدْخُلْ مَنْزِلِي، قَالا: إِنَّهُ بَقِيَ لَكَ عُمُرٌ لَمْ تَسْتَكْمِلْهُ، فَلَوِ اسْتَكْمَلْتَ أَتَيْتَ مَنْزِلَكَ).

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرموده است:

(أريت في المنام أني أنزع بدلو بكرة على قليب، فجاء أبو بكر فنزع ذنوباً أو ذنوبين نزعاً ضعيفاً والله يغفر له ثم جاء عمربن الخطاب فاستحالت غرباً فلم أر عبقريا يفري فريه حتى روى الناس وضربوا بعطن)
«در خواب دیدم که از چاهی آب می‌کشم؛ آن‌گاه ابوبکر آمد و یک دلو آب از چاه کشید و او، در کشیدن آب ضعیف بود و خداوند، او را می‌بخشد. سپس عمر آمد و دلو را به دست گرفت؛ هیچ پهلوانی سراغ ندارم که همانند او کاری را بدین قوت انجام دهد. عمر چنان آب کشید که همه‌ی مردم و شترانشان سیراب شدند و به استراحت پرداختند»
 مسلم ش 2393 .

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان