سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

18 بهمن 1403 07/08/1446 2025 Feb 06

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 574
بازدید کـل سايت: 7435738
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 4   تعداد بازدید: 6251 تاریخ اضافه: 2010-02-27

سلطان عبدالحمید دوم، آخرین خلیفه

نخواهند توانست فلسطین را بگیرند مگر هنگامی که بدنم را تکه تکه کنند و آنزمان است که آن را بدون پرداخت هیچ بهایی تصرف خواهند کرد اما تا زمانی که من زنده باشم هرگز... "سلطان عبدالحمید دوم"

سلطان عبدالحمید دوم ، سی و چهارمین خلیفه ی عثمانی و آخرین آنها، در ۲۱سبتامبر ۱۸۴۲م متولد شد و در سال ۱۸۷۶م به تخت نشست.

در سال ۱۹۰۹م از خلافت بر کنار شده و تا سال ۱۹۱۸م که وفات نمود در بازداشت خانگی قرار داشت.

وی زیر نظر بزرگان علم و اخلاق زمانِ خود به فراگیری علم پرداخت و تاریخ و ادب را فرا گرفت. او به جز زبان مادری اش، بر زبان های فارسی و عربی نیز تسلط داشت .

او چگونگی کاربرد سلاحهای روز را یاد گرفته و در اسب سواری و شمشیر زنی و تیر اندازی با هفت تیر، رقیبی نداشت. به سیاست اهتمام میورزید و رخدادهای جهانی را دنبال میکرد و موقعیت کشورش را نسبت به این رخداد ها مورد برررسی قرار میداد.

وی در عین حال فردی بسیار باتقوا و خداترس بود و به عبادات و شعائر اسلامی بسیار اهتمام داشت. بسیاری او را با لقب (اولو خاقان ) یعنی پادشاه بزرگ میشناختند اما کینه ورزان غربی به او لقب سلطان سرخ و همچنین قاتل بزرگ داده بودند و با متهم کردن او به قتل عام ارمنیها (که همچون هولوکاست دروغی بزرگ بیش نیست) سعی در خدشه دار کردن چهره ی او نمودند.

او خدمات شایانی برای اسلام و مسلمین انجام داد و دست به اصلاحات بزرگی زد که به سبب آن اروپا و همفکرانش بار دیگر منافع و مواضع خود را در خطر دیدند و با زنده شدن خاطره سلاطین مقتدر عثمانی در ذهنشان، لرزه بر اندام آنها افتاد.

اما این مرد بزرگ خیلی زود به فراموشی سپرده شد و نه تنها از خدمات او تقدیر نشد بلکه بسیاری او را به خیانت متهم کردند و چه بسا افرادی از مدعیان اسلام نیز، بر او و سیرت او تاختند و دیگران چشم را بستند و خود را به کوری زدند.

اما گذر زمانِ نه چندان طولانی، سبب شد که چشمِ بر هم نهاده شده باز شود، نه تنها باز شود بلکه از آن اشک و خون ببارد.

تجاوز به شرافت و کرامت مردی بزرگ و با خدا چشمها را باز نکرد اما تصرفِ فلسطین و تجاوز به حقوق ملیونها مسلمان و اشغال کشورهای اسلامی و سردرگمی ملتهای مسلمان، (که به علت عدم وجود خلیفه ای مقتدر همچون عبدالحمید بود) آنها را بیدار کرد و داغ نبود او قلبها را تکه تکه کرد.

سلطان عبدالحمید زمانی بر کرسی خلافت تکیه زد که پایه های آن بسیار سسست و لرزان شده بود و اوضاع داخلی و خارجی در بدترین حالت ممکن بود و در عین حال خزانه دولت نیز بدلیل بی کفایتی سلطان قبلی(سلطان عبد العزیز) تهی شده بود.

کشورهای غربی هم با هم متفق شده بودند تا دولت عثمانی را که به آن لقب مرد مریض داده بودند ساقط کرده و سرزمینهای تحت خلافت او را بین خود تقسیم کنند.

در میان انبوهی از امواج سهمگین که هر کشتیی را به قعر دریا میفرستاد، سلطان عبد الحمید زمام امور را بدست گرفت و با تدابیر حکیمانه تا حدودی توانست اوضاع را آرام و احوال مسلمانان را بهبود بخشد.

از جمله برنامه های او برای اصلاح امور:

- جذب بسیاری از مخالفین و قرار دادن آنها در صفِ خود

- همه مسلمانان جهان در آسیای میانه و هند و چین و وسط آفریقا و سایر اماکن دیگر را به وحدت اسلامی دعوت کرد و شعار (ای مسلمانانِ جهان متحد شوید) را پخش کرد و برای تربیت دعوت گران مسلمان مدرسه ای را دایر کرد که تربیت شدگان این مدرسه خیلی زود در سرتاسر جهان پخش شدند و به تربیت امت پرداختند ولی قوای غربی در مقابل این دعوت صف آرایی کرده و سعی در نابودی آن نمودند

- بسیاری از علمای دین و سیاست را بخود نزدیک کرد تا از نصیحتها و راهنمایی های آنها بهره ببرد.

- مجله احکام عدلیه را منتشر کرده و دادگاههایی مطابق با شریعت و احکام اسلام تشکیل داد.

- شورشیانی که (با همکاری غرب) سعی در تجزیه ی سرزمینهای اسلامی داشتند سرکوب کرده و با رشوه و فساد اداری به مبارزه پرداخت.

- به تمرین و آموزش لشکری و تقویت مرکز خلافت اهمیت بسیار داده و آن را جزو اولویتهای برنامه خود قرار داد.

- سیاستی بیطرفانه را در بین قدرت های جهانی در پیش گرفت تا کشور را از خطر آنها حفظ نماید برای همین لشکر عثمانی را در خلیج نگه داشت و حتی برای تمرین و مانور نیز آنها را خارج نکرد.

- با اقلیات قومی و مذهبی بسیار با خوبی رفتار میکرد و از بسیاری از خیانتهایشان چشمپوشی کرد. همانند ترور نافرجام اوکه هنگامی که برای نماز جمعه خارج میشد توسط ارامنه و با همکاری یهود صورت گرفت، او سعی میکرد هیچ بهانه بدست اجانب برای دخالت در امور دولت و خلافت ندهد.

- برای تقویت وتسهیل ارتباطات بین مسلمانان، ساخت راه آهن از دمشق به مدینه را شروع کرد.

موضع سلطان در مقابل یهود

هنگامی که یهود در سال ۱۸۹۷م اولین جلسه ی صهیونیستی خود را در بال سوییس و به ریاست تئودور هرتصل برگزار کردند تصمیم گرفتند تا یک کشور یهودی تاسیس کنند و بر این شدند تا این وطن قومی فلسطین باشد برای این هدف آنان پی در پی با سلطان ارتباط برقرار می کردند تا به آنها اجازه ی انتقال به فلسطین دهد اما سلطان عبد الحمید تقاضای آنها را رد میکرد.

آنها از حربه های گوناگونی برای راضی کردن سلطان عبدالحمید استفاده کردند از جمله:

۱- بسیاری از افراد بانفوذ و یا دوستان سلطان عبد الحمید در خارج و یا داخل را واسطه قرار میدادند اما موفق نشدند

۲- وعده دادند که در صورت اجازه دخول به فلسطین، حملاتی را که علیه سلطان در روزنامه های اروپا و آمریکا صورت میگرفت متوقف کنند.

۳- با توجه به اینکه از خالی بودن خزینه عثمانی آگاه بودند و دولت نیز بسیار مقروض بود، پیشنهاد دادند که در صورت رضایت، تمام بدهی های دولت را پرداخت کرده و علاوه بر آن پنج میلیون لیره (که پول بسیار زیادی بود) نیز به خود سلطان هدیه دهند اما سلطان این پیشنهاد آنها را نیز بشدت رد کرد و آنها را از مجلسش بیرون کرد و گفت:

"اگر شما به اندازه همه ی دنیا به من طلا هدیه بدهید باز هم قبول نمیکنم، سرزمین فلسطین ملک و سرزمین من نیست، بلکه ملک و سرزمین همه مسلمانان است و آنچه مسلمانان با خون بدست آورده اند ممکن نیست که فروخته شود، اگر روزی امپراطوری من از هم پاشید، میتوانید آن را بدون هیچ بهایی بدست بیاورید".

سپس دستور صادر کرد تا از هجرت یهود به فلسطین جلوگیری شود.

هنگامی که دشمنان او دریافتند که در مقابل مردی قوی و با اراده قرار دارند که نه ممکن است به آسانی او را به طرف خود بکشند و نه می توانند او را با مال و ثروت وسوسه و اغوا کنند و تا زمانی که او بر تخت خلافت باشد برای صهیونیست جهانی ممکن نیست که به اهداف خود در فلسطین برسند و برای دولتهای اروپایی نیز اسقاط خلافت عثمانی و سیطره بر املاک آن ممکن نیست، تصمیم گرفتند تا با تربیت کردن و کمک گرفتن از قوای مختلف از جمله فراماسون ها و یهود دونما (گروهی یهودی در قالب اسلام) و جمعیت سری اتحاد و ترقی و حرکت قومی عربی و ترکی و دعوت به قومیت گرایی و غیره، سلطان را از تخت پایین کشیده و از حکومت دور کنند و بالاخره با کمک آنها توانستند او را از سلطنت خلع کنند.

از سخنان سلطان عبد الحمید:

"به دکتر هرتزل بگویید که در اینباره نقشه های جدیدی را طرح ریزی نکند، چرا که من نمیتوانم حتی از یک وجب خاک فلسطین گذشت کنم. این سرزمین ملک من نیست بلکه ملک امت اسلامی است و این امت در حفظ این سرزمین تلاش بسیاری کرده است و آن را با خونش آبیاری کرده است. پس یهود پولهای میلیونی خود را نگه دارد و اگر روزی دولت خلافت پاره پاره گشت میتوانند فلسطین را بدون هیچ بهایی بدست بیاورند. اما تا زمانی که من زنده هستم اگر بدنم تکه تکه شود برای من آسانتر از آن است که ببینم فلسطین از دولت عثمانی جدا گشته است و این امریست که هرگز متحقق نخواهد شد. من هرگز نمیتوانم راضی شوم که بدن ما در حالی که زنده هستیم تکه تکه شود "

نویسنده: طارق محیایی درگهانی


منابع و مصادر:

http://ar.wikipedia.org

الدولة العثمانیة عوامل النهوض وأسباب السقوط علی محمد محمد الصلابی

مشاهیر أعلام المسلمین علی بن نایف الشحود

برگرفته از: بیداری اسلامی

سایت عصر اسلام

IslamAge.com

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

حدیث: (وَيْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ) و رد شبهه ی روافض درباره ی معاویه رضی الله عنه.


از جمله امور واجب بر مسلمان؛ داشتن حسن ظن به صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم است. زیرا صحابه بهترین یاران برای بهترین پیامبر بودند. در نتیجه حق آنان ستایش است. و کسی که به آنان طعن زند در واقع به دین خود طعن زده است.


امام ابو زرعه رازی رحمه الله در این باره فرموده: (اگر کسی را دیدی که از شأن و منزلت صحابه می کاهند؛ پس بدان که وی زندیق است. زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم بر ما حق دارند همانطور که قرآن بر ما حق دارد. و صحابه همان کسانی بودند که قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم را به ما رسانده اند. و چنین افرادی فقط می خواهند شاهدان ما را خدشه دار کنند تا از این طریق به صحت قرآن و سنت طعن وارد کنند. در نتیجه آنان زندیق اند)[1].


و یکی از صحابه ای که به ایشان تهمت می زنند؛ صحابی جلیل معاویه رضی الله عنه است. با استدلال به حدیث: (افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند)[2]. که در این مقاله می خواهیم این شبه را رد کنیم.


همانطور که می دانیم عده ای از صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم در جنگ صفین به خاطر اجتهاد و برداشتی که داشتند؛ طوری که به نظر هر طرف چنین می رسید که وی بر حق است؛ به قتل رسیدند. به همین دلیل وقتی برای بعضی از آنها روشن شد که در اشتباه بوده اند؛ بر آنچه انجام دادند؛ پشیمان شدند. و پشمیانی توبه است. و توبه؛ گناهان گذشته را پاک می کند؛ بخصوص در حق بهترین مخلوقات و صاحبان بالاترین مقام و منزلت ها بعد از پیامبران و انبیاء الله تعالی.


و کسی که درباره ی این موضوع تحقیق می کند؛ برایش مشخص خواهد شد که سبب این قتال اهل فتنه بودند همان گروهی که باطل را انتشار می دادند.


و همانطور که می دانیم در این قتال بسیاری از صحابه رضی الله عنهم برای ایجاد صلح بین مردم خارج شدند؛ زیرا جنگ و خونریزی متنفر ترین چیز نزد آنان بود.


امام بخاری رحمه الله با سندش از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت کرده: (روزی ابوسعید خدری رضی الله عنه در حال سخن گفتن بود که صحبت از ساختن مسجد نبوی به میان آورد و گفت: ما هر كدام یک خشت حمل می ‌كردیم. ولی عمار دوتا، دوتا حمل می كرد. رسول الله صلی الله علیه و سلم او را دید. و در حالی كه گرد و خاک را از او دور می‌ ساخت، فرمود: افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند. راوی می‌ گوید: عمار بعد از شنیدن این سخن ‏گفت: از فتنه‌ها به الله پناه می ‌برم)[3].


اما در این حدیث مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به اسباب آن است که همان پیروی از امیر است. و مقصود از دعوت به سوی آتش؛ دعوت به اسباب آن یعنی اطاعت نکردن از امیر و خروج علیه وی است.


اما کسی که این کار را با اجتهاد و برداشتی که جایز باشد؛ می کند؛ معذور خواهد بود.


حافظ ابن کثیر رحمه الله درباره ی این حدیث چنین می فرماید: (این حدیث از جمله دلائل نبوت است؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم درباره ی کشته شدن عمار به دست گروهی یاغی خبر می دهد. و قطعا هم این اتفاق افتاد. و عمار را در جنگ صفین اهل شام به قتل رساندند. که در این جنگ عمار با علی و اهل عراق بود. چنان که بعدا تفاصیل آن را بیان خواهم کرد. و علی در این موضوع بر معاویه اولویت داشت.


و هرگز جایز نیست که به خاطر نام یاغی بر یاران معاویه آنان را کافر بدانیم. چنانکه فرقه ی گمراه شیعه و غیره چنین می کنند. زیرا آنان  با اینکه در این کار نافرمانی کردند؛ اما در عین وقت مجتهد بودند. یعنی با اجتهاد مرتکب چنین عملی شدند. و همانطور که واضح است و همه می دانیم هر اجتهادی صحیح و درست در نمی آید. بلکه کسی که اجتهادش صحیح درآید؛ دو اجر می برد و کسی که در اجتهادش خطا کرده باشد؛ یک اجر به وی خواهد رسید.


و کسی که در این حدیث بعد از سخن: (كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد) بیافزاید و بگوید: (الله تعالی شفاعت مرا به وی روز قیامت نمی رساند). در حقیقت افترای بزرگی بر رسول الله صلی الله علیه و سلم زده است. زیرا هرگز رسول الله صلی الله علیه و سلم چنین چیزی را نگفته اند. و از طریق صحیح نقل نشده است. والله اعلم.


اما معنای این فرموده که: (عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند) چنین بوده که عمار و یارانش اهل شام را به اتحاد و همدلی دعوت می کرد. اما اهل شام می خواستند چیزی را به دست آورند که دیگران بیشتر از آنان حق داشتند آن را به دست آورند. و نیز می خواستند مردم به صورت جماعات و گروه های مختلفی باشند که هر کدام از آن جماعات برای خود امامی داشته باشند؛ در حالی که چنین چیزی امت را به اختلاف و تضاد می رساند. طوری که هر گروه به راه و روش خود پایبند می بودند و لو که چنین قصد و هدفی هم نداشته باشند)[4].


و حافظ ابن حجر رحمه الله در این باره می فرماید: (اگر گفته شود: عمار در صفین کشته شد؛ در حالی که وی با علی بود. و کسانی هم که وی را به قتل رساندند معاویه و گروهی از صحابه بود که با او همکاری می کردند. پس چطور ممکن است که رسول الله صلی الله علیه و سلم گفته باشد آنان یعنی گروه معاویه و یارانش به آتش دعوت می کردند؟


در جواب می گوییم: زیرا آنان (گروه معاویه و یارانش) گمان می کردند که به سوی بهشت دعوت می دهند. و همانطور که واضح و آشکار است همه ی آنها مجتهد بودند در نتیجه به خاطر پیروی از گمانشان هرگز سرزنش و توبیخ نمی شوند. بنا بر این مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به عوامل آن که همان اطاعت از امام است؛ می باشد. و عمار آنان را به پیروی از علی رضی الله عنه دعوت می داد؛ زیرا علی در آن زمان امام واجب الطاعه بود. در حالی که معاویه و گروهش به خلاف آنان دعوت می دادند؛ که آن هم به خاطر برداشتی بود که در آن هنگام به آن رسیده بودند)[5].


بنا بر این نکته ی مهم در این مسأله این است که بین مجتهدی که اشتباه کرده با کسی که به عمد فساد و فتنه به راه می اندازد؛ تفاوت و تباین قائل شویم.


و برای اثبات این قضیه این فرموده ی الله عزوجل را برایتان بیان می کنم که می فرماید: (و اگر دو گروه از مؤمنان با يکديگر به جنگ برخاستند، ميانشان آشتی افکنيد و اگر يک گروه بر ديگری تعدی کرد، با آن که تعدی کرده است بجنگيد تا به فرمان الله بازگردد پس اگر بازگشت، ميانشان صلحی عادلانه برقرار کنيد و عدالت ورزيد که الله عادلان را دوست دارد * يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد، و از الله بترسيد، باشد که شما مشمول رحمت شويد)[6].


همانطور که در آیه می بینیم؛ جنگ بین مؤمنین امکان دارد که پیش آید؛ اما بدون اینکه اسم ایمان از یکی از گروه ها برداشته شود. زیرا در آیه بعد فرموده: (يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد). یعنی با اینکه با یکدیگر می جنگند امام باز هم آنها را برادر نامیده و به مسلمانان دیگر دستور داده که بین آنها صلح و آشتی برقرار کنند.


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در باره ی این آیه فرموده: (همانطور که روشن و آشکار است الله سبحانه و تعالی با اینکه ذکر کرده دو گروه باهم می جنگند؛ و یکی بر دیگری تعدی می کند؛ اما هر دو را برادر نامیده و دستور داده که در ابتدا بین آنها صلح برقرار کنیم. سپس فرموده اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری تعدی کرد؛ با آن گروه بجنگید. به عبارت دیگر از همان ابتدای امر دستور به جنگ با آنان نداده است؛ بلکه در ابتدا دستور به برقراری صلح داده است.


علاوه بر این رسول الله صلی الله علیه و سلم خبر دادند که خوارج را گروهی خواهد کشت که نردیکتر به حق هستند. و همانطور که می دانیم علی بن ابی طالب و یارانش کسانی بودند که خوارج را کشتند.


در نتیجه این سخن رسول الله صلی الله علیه و سلم که آنان به حق نزدیکتر هستند؛ دلالت دارد بر اینکه علی و یارانش از معاویه و یارانش به حق نزدیکتر بودند؛ با وجود اینکه هر دو گروه مؤمن هستند و شکی در ایمان آنان نیست)[7].


و از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت شده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: (هنگامی كه مسلمانان دچار اختلاف می شوند گروه خوارج از اسلام خارج می گردد و در چنين وضعی از ميان دو طايفه مسلمان كسی كه به حق نزدیکتر است با آنها می جنگد)[8].


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در این باره فرموده: (این حدیث صحیح دلیل بر این است که هر دو طائفه ی (علی و یارانش و معاویه و یارانش) که با هم می جنگند؛ بر حق هستند. اما علی و یارانش از معاویه و اصحابش به حق نزدیکتر هستند)[9].


پس نتیجه ای که می گیریم این است که: مجرد سخن: (به آتش دعوت می کنند)؛ به معنای کفر نیست. و از چنین برداشتی به الله تعالی پناه می بریم. و کسی که چنین برداشتی از این سخن می کند در واقع نشان دهنده ی جهل بیش از حد وی است. بلکه باید بدانیم این حدیث از احادیث وعید است؛ همانطور که ربا خوار یا کسی که مال یتیم را می خورد در آتش هستند؛ اما چنین کلامی مستلزم کفر فعل کننده ی آن نیست؛ با اینکه عملش حرام است بلکه حتی از گناهان کبیره است.


و بدین ترتیب این شبهه مردود و باطل است.

منبع: islamqa.info

مترجم: ام محمد

 

 

 

 

 

 



[1] ـ الكفاية في علم الرواية: (ص:49).

[2] ـ صحیح بخاری: (وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ).

[3] ـ صحیح بخاری: (أَنَّهُ كَان يُحَدِّث يَوْماً حَتَّى أَتَى ذِكْرُ بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، فَقَالَ: كُنَّا نَحْمِلُ لَبِنَةً لَبِنَةً، وَعَمَّارٌ لَبِنَتَيْنِ لَبِنَتَيْنِ، فَرَآهُ النَّبِيُّ r فَيَنْفُضُ التُّرَابَ عَنْهُ، وَيَقُولُ:«وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ قَالَ: يَقُولُ عَمَّارٌ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْفِتَنِ).

[4] ـ البداية والنهاية: (4/538).

[5] ـ فتح الباری: (1/542)، و مجموع فتاوى شيخ الإسلام: (4/437).

[6] ـ حجرات:9-10: (وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا ۖ فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّـهِ ۚفَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا ۖ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ ۚوَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ).

[7] ـ مجموع الفتاوى (25/ 305-306).

[8] ـ صحیح مسلم: (تَمْرُقُ مَارِقَةٌ عِنْدَ فُرْقَةٍ مِنْ الْمُسْلِمِينَ يَقْتُلُهَا أَوْلَى الطَّائِفَتَيْنِ بِالْحَقِّ).

[9] ـ مجموع الفتاوى: ( 4 / 467 ).

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان