سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

29 اسفند 1402 09/09/1445 2024 Mar 19

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 573
بازدید کـل سايت: 6781454
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 27   تعداد بازدید: 15946 تاریخ اضافه: 2011-08-15

امام قرطبی، مفسر بزرگ (وفات: ۶۷۱ هـ)

وی ابوعبدالله، محمد بن احمد بن ابوبکر بن فَرْح انصاری خزرجی اندلسی قرطبی، یکی از امامان بزرگ تفسیر است.[۱] او در آغاز قرن هفتم هجری (میان سال‌های ۶۰۰ تا ۶۱۰ هجری)[۲] در قرطبه[۳] دیده به جهان گشود و مدتی در آن سرزمین زندگی کرد[۴] سپس به مصر مهاجرت کرد و در منیهٔ بنی خصیب واقع در شمال اسیوط مستقر شد و تا وفات در آنجا ماند.[۵]

 


رشد و تربیت:

قرطبی از کودکی با عشق و علاقه به تحصیل علوم دینی و عربی پرداخت. در قرطبه لغت عرب و شعر را در کنار قرآن کریم آموخت و در فقه و نحو و قرائات و دیگر علوم نزد گروهی از علمای مشهور آن دوران تلمذ نمود. او در آن هنگام در سایهٔ توجه و اهتمام پدر خود زندگی می‌کرد تا آنکه پدر وی به سال ۶۲۷ هجری دار فانی را وداع گفت.[۶]

امام قرطبی در جوانی در کنار تحصیل علم برای امرار معاش برای ساختن سفال و کاشی آجر حمل می‌کرد. صنعت سفال و کاشی از صنایع سنتی آن دوران در قرطبه به شمار می‌رفت. زندگی او بسیار ساده و متواضعانه بود و خانوادهٔ او ـ با وجود نسب والایی که داشتند ـ از وضعیت مالی خوبی برخوردار نبودند، اما امام قرطبی شان و مقام خانوادهٔ خود را با آثار با ارزش و تلاش علمی خود بالا برد.

قرطبی محنت اندلس را به چشم دید و تا سقوط پایتخت مسلمانان در اندلس در این شهر ماند و پس از آن به سال ۶۳۳ هجری برای طلب علم رو به سوی مشرق اسلامی آورد و به مصر مهاجرت نمود. مصر در آن دوران محل تجمع بسیاری از دانشمندان مسلمانان با تفاوت مسلک‌هایشان بود. وی از علمای مصر علم آموخت و در آنجا ماندگار شد.[۷]

 


شخصیت و اخلاق امام قرطبی

۱- زهد و ورع امام قرطبی:

امام قرطبی ـ رحمه الله ـ در درجهٔ والایی از زهد و ورع قرار داشت و مورخان به سبب صفات نیکوی وی، او را ستوده‌اند. ابن فرحون می‌گوید: «او از بندگان صالح خداوند و علمای آگاه و اهل وَرَع و زاهد در دنیا و مشغول به امور آخرت بود».[۸]

هنگام مطالعه در کتاب‌های امام قرطبی، در همهٔ صفحات نَفَس عالمی صالح را احساس خواهیم کرد که همیشه از انتشار فساد و حرام و دوری از واجبات و انجام محرمات غمگین است.[۹]

از جمله مظاهر ورع و زهد وی نوشتن دو کتاب «قمع الحرص بالزهد والقناعة»[۱۰] و «التذکرة في أحوال الموتی وأمور الآخرة» توسط وی است. وی ثروتی را که باعث خودباختگی و خودخواهی شخص گردیده و او را از توجه به مستمندان و توکل بر خداوند بازدارد، بد می‌داشت.[۱۱]

۲- شجاعت وی در بیان حق:

شجاعت امام قرطبی و بی‌باکی او در بیان آنچه حق می‌دانست عجیب نیست زیرا وی اسباب چنین شجاعتی را دارا بود: علم وسیع و وَرَع و کوچک دانستن دنیا و مظاهر آن؛ برای همین او از کسانی بود که در راه خداوند از سرزنش کسی باک نداشت و این را می‌توان در مواضع بسیاری از تفسیر وی دید که حکام دوران خود را به کجروی از راه خداوند متهم نموده است زیرا از نظر وی «آنان ستم می‌ورزند و رشوه می‌گیرند و اهل کتاب نزد آنان به سروری رسیده‌اند، بنابراین آنان نه شایستهٔ اطاعتند و نه شایستهٔ بزرگداشت».[۱۲]

امام قرطبی در کتاب خود «التذکرة» می‌گوید: «این دورانی است که در آن باطل بر حق چیره گشته و بردگان بر آزادگان قدرت یافته‌اند، احکام خداوند را فروختند و حکام نیز به آن راضی شدند، حکومت، غنیمت شد و حق برعکس، که نمی‌توان به آن دست یافت، دین خداوند را تبدیل کردند و حکم خدای را تغییر دادند، بسیار شنوندهٔ دروغند و خورندهٔ مال باطلند {وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ}[۱۳]».[۱۴]

۳- سادگی و تواضع امام قرطبی:

آنگونه که امام قرطبی شناخته شده بود، وی به ظاهر خود می‌رسید اما به دور از تکلف و زیاده‌روی و تنها‌ یک لباس می‌پوشید، که نشان‌دهندهٔ سادگی وی بود و آنقدر به کسب ثروت نپرداخته بود که زندگی‌اش رنگ تجمل به خود گیرد.[۱۵]

۴- جدیت و ارادهٔ قوی:

کسی که در زندگی امام قرطبی پژوهش و دقت نماید از تلاش و پشتکار و جدیتی که او خود را بدان ملزم ساخته بود به تعجب خواهد افتاد زیرا وی ـ رحمه الله ـ زندگی خود را وقف علم و مطالعه و تالیف کرده بود بی‌آنکه خستگی یا سستی از وی دیده شود یا آنکه برای استراحت مدتی دست از فعالیت بکشد.[۱۶] برای همین کسانی که زندگی‌نامهٔ وی را نوشته‌اند چنین گفته‌اند: «اوقات وی با عبادت یا تالیف آباد بود».[۱۷]

شکی نیست که جدیت امام قرطبی به سبب احساسی بود که وی نسبت به ارزش و عظمت آنچه تدریس و تالیف می‌نمود، داشت. زیرا وی همیشه و در همه حال با نصوص شرعی سر و کار داشت که به صدق و راستی در گفتار و کردار، و سخن گفتن زیبا با مردم و دوری از بدزبانی و تنفر از تکبر و ریا و دورویی، فرامی‌خواند و مردم را از خودباختگی در برابر دنیا بر حذر می‌دارد. اگر خواستگاه‌های درونی امام قرطبی را مورد بررسی قرار دهیم از اخلاق وی شگفت‌زده نخواهیم شد؛ وی غم مسلمانان دوران خود را در دل داشت و به سنت پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ بسیار پایبند بود و از آنچه بر سرزمین وی گذشته بود در اندوه بود. امام قرطبی همچنین نسبت به گسترش علم شرعی بسیار حریص بود و از اخلاق بسیاری از مشایخ خود به خصوص محدثان تاثیر گرفته بود، کسانی که به تدریس حدیث و روایت آن همت گزارده و به شدت به آداب اسلامی پایبند بودند، تا در شنوندگان و دانش‌آموزان خود اثر گزارده و میان سخنان و رفتار آن‌ها تناقضی وجود نداشته باشند و اینگونه الگوی خوبی برای دانش‌آموزان خود شوند.[۱۸]

۵- امانت‌داری علمی امام قرطبی:

امام قرطبی ـ رحمه الله ـ به اصول علمی پایبند بود و از روش علمای فاضلی که علم را به پدیدآورندهٔ اصلی آن نسبت می‌دهند پیروی می‌نمود. این همان امانت علمی است که دانشمندان جهان هم‌اکنون برای تثبیت و اصولی سازی آن تلاش می‌کنند. امام قرطبی در آغاز تفسیر خود چنین می‌گوید: «شرط من در این کتاب، نسبت دادن سخنان به گویندگان آن و احادیث به کتب آن است، زیرا همانطور که گفته می‌شود: برکت علم به این است که به گویندهٔ آن نسبت داده شود».[۱۹]

۶- تلاش علمی وی:

چنانکه گفتیم بسیاری از مورخان، امام قرطبی را انسانی کوشا معرفی کرده‌اند که وقت خود را با عبادت یا تصنیف می‌گذراند که این روش علما و عارفان است و منشأ این ویژگی در شخصیت علمی امام قرطبی، جدیت و نیروی عزم و ارادهٔ وی بود.

وی بسیار مطالعه می‌نمود و در تحصیل علم جدیت و تلاش به خرج می‌داد و در فهم مسائل بغرنج تلاش بسیار می‌کرد. کتاب را بسیار دوست داشت و برای جمع‌آوری آن بسیار حریص بود تا جایی که مجموعه‌ای بسیار متنوع از کتب نزد وی موجود بود. حتی اگر پژوهنده‌ای بخواهد تنها مراجع وی در تفسیر را جمع‌آوری کند با مجموعه‌ای بزرگ مواجه خواهد شد و عجیب این است که این مجموعه هم آثار علمای مشرق و هم مغرب را در بر خواهد گرفت. برای مثال نوشته‌ای از کتاب وی «التذکرة» را می‌خوانیم که می‌نویسد: «در حالی که در اندلس بودم بیشتر کتاب‌های مقرئ فاضل، «ابوعمرو عثمان بن سعید بن عثمان» متوفای سال ۴۴۴ هـ را خواندم».[۲۰]

این، نشان‌دهندهٔ علاقهٔ شدید وی نسبت به مطالعهٔ کتاب از همان دوران کودکی است، زیرا وی تصریح نموده هنگامی که در اندلس بوده است (یعنی در دوران نوجوانی) بیشتر کتاب‌های این عالم را خوانده است، چنانکه نسبت به مطالعهٔ کتاب‌های حافظ مغرب «ابن عبدالبر» و فقیه علامهٔ مالکی «ابن العربی» نیز علاقهٔ بسیار داشت تا جایی که بسیار از کتاب‌های آنان نقل می‌کرد، به ویژه «التمهید» اثر ابن عبدالبر و «أحکام القرآن» ابن العربی، که این نشان دهندهٔ میزان تاثیری است که از آن‌ها گرفته است به طوری که در بسیاری از ویژگی‌های علمی با آنان مشترک است.[۲۱]

 


برخی از شیوخ امام قرطبی:

۱- امام محدث، ابومحمد عبدالوهاب بن رَوّاج معروف به «ابن رَواج» که نام وی، ظافر بن علی بن فتوح أزدی اسکندرانی مالکی، متوفای سال ۶۴۸ هجری است.[۲۲]

۲- علامه بهاءالدین، ابوالحسن علی بن عبة الله بن سلامهٔ مصری شافعی، معروف بن «ابن الجُمَیزی» متوفای سال ۶۴۹ هجری. وی از بزرگان حدیث و فقه و قرائات بود.[۲۳]

۳- ابوالعباس ضیاءالدین احمد بن عمر بن ابراهیم مالکی قرطبی صاحب کتاب «المُفهِم في شرح صحیح مسلم» متوفای سال ۶۵۶  هجری.[۲۴]

۴- ابوعلی صدرالدین بکری، متوفای سال ۶۵۶ هجری که نام وی حسن بن محمد بن عمرو تیمی نیشابوری دمشقی است.[۲۵]

 


شاگردان قرطبی:

از مشهورترین کسانی که نزد قرطبی دانش آموختند می‌توان فرزند وی شهاب الدین احمد،[۲۶] و ابوجعفر احمد بن ابراهیم بن زبیر بن محمد بن ابراهیم بن زبیر بن عاضم ثقفی عاصمی غرناطی،[۲۷] و اسماعیل بن محمد بن عبدالکریم بن عبدالصمد خراستانی،[۲۸] و ابوبکر بن محمد فرزند امام شهید کمال الدین ابوالعباس احمد بن امین الدین ابوالحسن بن محمد بن حسن قسطلانی مصری،[۲۹] و ضیاءالدین احمد بن ابوالسعود بن ابوالمعالی بغدادی معروف به سطریجی را نام برد.[۳۰]

 


تالیفات امام قرطبی:

مورخان به جز تفسیر بزرگ امام قرطبی «الجامع لأحکام القرآن»[۳۱] تالیفات دیگر را نیز برای امام قرطبی ذکر کرده‌اند از جمله:

«التذکرة في أحوال الموتی وأمور الآخرة» که به چاپ رسیده است.[۳۲]

«التِذکار في أفضل الأذکار» که به چاپ رسیده است.[۳۳]

«الأسنی في شرح أسماء الله الحُسنی وصفاته العلیا».[۳۴]

«الإعلام بما في دین النصاری من المفاسد والأوهام وإظهار محاسن دین الإسلام».[۳۵]

«قَمع الحرص بالزهد والقناعة وردّ ذل السؤال بالکسب والصناعة».[۳۶]

قرطبی در تفسیر خود به برخی از تالیفات دیگر خود نیز اشاره کرده است، از جمله: «المقتبس في شرح موطأ مالك بن أنس»[۳۷] و «اللؤلؤیة في شرح العشرینات النبویة»[۳۸] و دیگر تالیفات.


روش امام قرطبی در نگارش تفسیر خود:

ایشان تفسیر خود را با مقدمه‌ای در بیان فضائل قرآن و آداب حاملان آن و آنچه شایسته است صاحب قرآن خود را بدان ملزم نماید، آغاز کرده است. سپس به بیان هدف و انگیزهٔ خود از تالیف این تفسیر پرداخته و گفته است: «آن را به هدف یادآوری خودم و برای آن آنکه ذخیره‌ای برای قبرم و عملی صالح برای بعد از مرگم باشد، نوشته‌ام».[۳۹]

قرطبی در تفسیر خود به امانت‌داری علمی پایبند بودی است چنانکه خود می‌گوید: «شرط من در این کتاب، نسبت دادن سخنان به گویندگان آن و احادیث به مصنفان آن (یعنی کتاب‌های حدیثی) است. زیرا همانطور که می‌گویند، از برکت علم آن است که سخن، به گویندهٔ آن نسبت داده شود».[۴۰]

وی در تفسیر قرآن تنها به آنچه از رسول خدا ـ صلی الله علیه وسلم ـ و سلف صالح روایت شده است بسنده نمی‌کرد بلکه از اداوت علمی که در اختیار داشت برای فهم قرآن بهره می‌برد.

هدف وی از تفسیر قرآن کریم، بیان روش قرآن و اسرار آن و منزلت این کتاب در برابر کلام عرب بود. برای همین در تفسیر خود به علم لغات و إعراب و قرائات اهمیت داده است. وی نخست یک آیات یا چند آیه را آورده و سپس در چند باب به تفسیر آن می‌پردازد، برای مثال در تفسیر سورهٔ فاتحه می‌گوید: در آن چهار باب است؛ باب اول: در فضیلت و نام‌های آن که در آن هفت مساله است، سپس به ذکر آن می‌پرداخت. باب دوم: در نزول و احکام آن که در آن ده مساله است... باب سوم: دربارهٔ گفتن آمین که در آن هشت مساله است. باب چهارم: در بیان معانی سورهٔ فاتحه و قرائات و إعراب، و فضیلت حمدگزاران، که در آن سی و شش مساله است... و به این ترتیب. گاه نیز برای تفسیر یک سوره تنها مسائل موجود در آن را بیان می‌نماید بی آنکه آن را به چند باب تقسیم کند.

قرطبی در این مباحث و مسائل از تفسیر مفردات لغوی و آوردن شواهد شعری به بحث اشتقاق کلمات و ریشه‌یابی آن‌ها و تصریف و اعلال تا تصحیح و اعراب آن و سپس آنچه ائمه سلف دربارهٔ آن گفته‌اند می‌پردازد و گاه نیز معانی مورد انتخاب خود را بیان می‌کند.

وی با ارجاع دادن احادیث به کتاب‌های حدیثی از جمله اصحاب کتب شش‌گانه و دیگران، کاری بس نیک انجام داده است؛ گاه نیز در مورد متن و سند حدیث و قبول و یا رد آن سخن می‌گوید.[۴۱]

قرطبی همچنین در تفسیر خود به بیان اسباب نزول و قرائات مختلف و لغات و وجوه اعرب می‌پردازد و سپس به تخریج احادیث و بیان الفاظ غریب و آوردن سخنان فقهاء و جمع‌آوری سخنان سلف و پیروان آنان از خلف می‌پردازد. وی بسیار از اشعار عرب و نقل سخنان مفسران پیشین به عنوان شاهد استفاده می‌کند و بر سخن پیشینیان مانند ابن جریر طبری، ابن عطیة، ابن العربی، کیاهراسی و ابوبکر جَصاص نظر می‌دهد.

قرطبی از بیان بسیاری از داستان‌های مفسران و اخبار مورخان و اسرائیلیات خودداری می‌کند و گاه به بیان جانبی از آن‌ها می‌پردازد؛ چنانکه به رد سخنان فلاسفه و معتزله و صوفیان غالی و دیگر فرقه‌ها پرداخته، مذاهب ائمه را یاد کرده و آن را مورد مناقشه قرار می‌دهد و از دلیل پیروی می‌کند و نسبت به مذهب خود (یعنی مذهب مالکی) تعصب نمی‌ورزد، تا آنجا که انصاف علمی، وی را بر آن داشت تا به دفاع از دیگر مذاهب و اقوالی بپردازد که ابن العربی مالکی در تفسیر خود آن‌ها را رد کرده بود. قرطبی در پژوهش خود آزاد و در نقد خود پاکدست، و در مناقشه و بحث با مخالفان بسیار جانب ادب و اخلاق را نگاه می‌داشت با اینکه به اندازهٔ کافی به همهٔ نواحی تفسیر و علوم شریعت آگاهی داشت.


دربارهٔ او گفته‌اند:

ابن فرحون دربارهٔ او می‌گوید: «او از بندگان صالح خداوند و از علمای عارف و اهل ورع و زاهد در دنیا بود و به آنچه به سود او بود از امور آخرت مشغول بود...»[۴۲]

ذهبی می‌گوید: «او امامی اهل فنون و متبحر در علم است».[۴۳]

ابن عماد حنبلی دربارهٔ قرطبی چنین می‌گوید: «وی امامی عَلَم، و از غواصین در معانی حدیث بود».[۴۴]

زرکلی می‌گوید: «از بزرگان مفسران، انسانی صالح و اهل عبادت بود».[۴۵]


آرای علما دربارهٔ تالیفات قرطبی:

ذهبی دربارهٔ تالیفات قرطبی می‌گوید: «وی دارای تصنیفاتی مفید است که نشان دهندهٔ کثرت اطلاع وی و فضل والای اوست... تفسیر ارزشمند وی در جهان آوازه افکنده است و در معنای خود کامل است. وی دارای کتابی است به نام «الأسنی في أسماء الحسنی» و «التذکرة» و دیگر کتاب‌هایی که نشان دهندهٔ امامت و هوش و نبوغ و اطلاع بسیار اوست».[۴۶]

ابن فرحون دربارهٔ تفسیر وی «جامع أحکام القرآن والمبین لما تضمن من السنة وآي القرآن» می‌گوید: «این تفسیر از باارزش‌ترین تفاسیر و سودمندترین آنان است که در آن داستان‌ها و وقایع تاریخی را نیاورده و به جای آن احکام قرآن و استنباط ادلهٔ آن را آورده است و به ذکر قرائات و إعراب و ناسخ و منسوخ پرداخته است».[۴۷] همچنین ابن فرحون می‌گوید: «کتاب «تذکار في أفضل الأذکار» را بر اساس روش تبیان نووی نوشته است اما کتاب او کامل‌تر از کتاب نووی و دارای بهرهٔ علمی بیشتری است».[۴۸] همچنین ابن فرحون دربارهٔ کتاب «قمع الحرص بالزهد والقناعة ورد ذل السؤال بالکتب والشفاعة» می‌گوید: «تالیفی را در این باب ندیده‌ام که بهتر از این کتاب باشد».[۴۹]

ابن عماد حنبلی می‌گوید: «وی زیبا تالیف می‌کند و خوب نقل می‌کند».[۵۰]


وفات امام قرطبی:

سرانجام امام قرطبی شب دوشنبه نهم شوال سال ۶۷۱ هجری قمری در «مُنیَة الخصیب» واقع در صعید مصر دیده از جهان فرو بست. قبر وی در منیا واقع در شرق رود نیل قرار دارد.[۵۱]


منبع: سایت قصة الإسلام ـ ترجمه و بازنویسی: عبدالله .م

عصر اسلام
IslamAge.com


[۱]  داوودی: طبقات المفسرين ۲/۶۵، ۶۶. سیوطی: طبقات المفسرين ص: ۷۹. صفدی: الوافي بالوفيات ۲/۱۲۲، ۱۲۳.

[۲]  مشهور حسن محمود سلمان: الإمام القرطبي شيخ أئمة التفسير ص: ۲۰.

[۳]  داوودی: طبقات المفسرين ۲/۶۵، ۶۶. سیوطی: طبقات المفسرين ص: ۷۹. صفدی: الوافي بالوفيات ۲/۱۲۲، ۱۲۳.

[۴]  مشهور حسن محمود سلمان: الإمام القرطبي شيخ أئمة التفسير ص: ۲۰.

[۵]  همان، ص: ۴۵.

[۶]  همان، ص: ۱۵.

[۷]  همان، ص: ۱۷-۱۹.

[۸]  ابن فرحون: الديباج المذهب في معرفة علماء أعيان المذهب ص: ۳۱۷.

[۹]  مشهور حسن محمود سلمان: الإمام القرطبي شيخ أئمة التفسير ص: ۴۷.

[۱۰]  نام کامل این کتاب «قمع الحرص بالزهد والقناعة ورد ذل السؤال بالکسب والصناعة» است به معنای: «از بین بردن آز و طمع به وسیلهٔ زهد و قناعت و برگرداندن ذلت سوالگری با کسب و صنعت». (عبدالله .م)

[۱۱]  همان: ص: ۴۸.

[۱۲]  مشهور حسن محمود سلمان: الإمام القرطبي شيخ أئمة التفسير ص: ۵۰.

[۱۳]  سورهٔ مائدة: آيهٔ ۴۴.

[۱۴]  قرطبي: التذكرة في أحوال الموتى وأمور الآخرة ص: ۷۴۰.

[۱۵]  قصبي زلط: القرطبي ومنهجه في التفسير ص: ۳۶.

[۱۶]  مشهور حسن محمود سلمان: الإمام القرطبي شيخ أئمة التفسير ص: ۵۷.

[۱۷]  ابن فرحون: الديباج المذهب ص: ۳۱۷. مقري: نفح الطيب ۲/۴۰۹. داوودی: طبقات المفسرين ۲/۶۵.

[۱۸] مشهور حسن محمود سلمان، الإمام القرطبي، شیخ أئمة التفسیر، ص: ۵۸.

[۱۹]  قرطبی، جامع لأحکام القرآن الکریم ۱/۳. مشهور حین محمود سلمان، مرجع سابق ص: ۱۵۸،۱۵۹.

[۲۰]  قرطبی، التذکرة في أحوال الموتی وأمور الآخرة، ص: ۷۱۷.

[۲۱]  مشهور حسن محمود سلمان: الإمام القرطبي شيخ أئمة التفسير ص: ۱۵۹، ۱۶۰.

[۲۲]  مراكشي: الذيل والتكملة لكتابي الموصول والصلة ۵/۵۸۵. داوودی: طبقات المفسرين ۲/۶۶. سیوطی: طبقات المفسرين ص: ۷۹.

[۲۳]  داوودی: طبقات المفسرين ۲/۶۶. سیوطی: طبقات المفسرين: ص: ۷۹.

[۲۴]  مقري: نفح الطيب ۲/۴۰۹.

[۲۵]  قرطبي: الجامع لأحكام القرآن الكريم ۱۵/۱۴۱.

[۲۶]  سیوطی: طبقات المفسرين ص: ۷۹.

[۲۷]  مراكشي: الذيل والتكملة لكتابي الموصول والصلة ۵/۵۸۵.

[۲۸]  ابن حجر: الدرر الكامنة ۱/۳۷۹.

[۲۹]  ابن رشيد فهري: ملء العيبة بما جمع بطول الغيبة في الوجهة الوجيهة إلى الحرمين مكة وطيبة ۳/۴۲۵.

[۳۰]  قرطبي: التذكرة في أحوال الموتى وأمور الآخرة ص: ۲۳۴.

[۳۱]  مشهور حسن محمود سلمان: الإمام القرطبي شيخ أئمة التفسير ص: ۹۸.

[۳۲]  همان، ص: ۱۲۸.

[۳۳]  همان، ص: ۱۳۵.

[۳۴]  قرطبي: التذكرة في أحوال الموتى وأمور الآخرة ص: ۳۲۹- ۵۲۲. قرطبي: الجامع لأحكام القرآن الكريم ۱/۱۴۱.

[۳۵]  رحمة الله كيرانوي: إظهار الحق ۲/۳۹۵- ۳۹۷. بغدادي: هدية العارفين ۲/۵۶- ۳۲۶.

[۳۶]  قرطبي: الجامع لأحكام القرآن الكريم ۱۳/۱۶.

[۳۷]  همان: ۱/ ۱۷۳.

[۳۸]  همان: ۱۰/۲۶۸.

[۳۹]  همان: ۱/۳.

[۴۰]  همان، همان صفحه.

[۴۱]  مشهور حسن محمود سلمان: الإمام القرطبي شيخ أئمة التفسير ص: ۱۰۴- ۱۰۹.

[۴۲]  ابن فرحون: الديباج المذهب في معرفة أعيان علماء المذهب ۱/۱۶۴.

[۴۳]  ذهبي: تاريخ الإسلام ۵۰/۷۵.

[۴۴]  ابن عماد حنبلي: شذرات الذهب، تحقيق عبد القادر الأرناءوط و محمود الأرناءوط، دار ابن كثير، دمشق- بيروت، چاپ اول، ۱۹۸۶م، ۷/۵۸۵.

[۴۵]  زركلی: الأعلام ۵/۳۲۲.

[۴۶]  ذهبی: تاريخ الإسلام ۵۰/۷۵.

[۴۷]  ابن فرحون: الديباج المذهب في معرفة أعيان علماء المذهب ص:۳۱۷.

[۴۸]  همان.

[۴۹]  همان.

[۵۰]  ابن عماد حنبلي: شذرات الذهب ۷/۵۸۵.

[۵۱]  سیوطی: طبقات المفسرين ص:۷۹. مشهور حسن محمود سلمان: الإمام القرطبي شيخ أئمة التفسير ص:۴۵.

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

حدیث: (وَيْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ) و رد شبهه ی روافض درباره ی معاویه رضی الله عنه.


از جمله امور واجب بر مسلمان؛ داشتن حسن ظن به صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم است. زیرا صحابه بهترین یاران برای بهترین پیامبر بودند. در نتیجه حق آنان ستایش است. و کسی که به آنان طعن زند در واقع به دین خود طعن زده است.


امام ابو زرعه رازی رحمه الله در این باره فرموده: (اگر کسی را دیدی که از شأن و منزلت صحابه می کاهند؛ پس بدان که وی زندیق است. زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم بر ما حق دارند همانطور که قرآن بر ما حق دارد. و صحابه همان کسانی بودند که قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم را به ما رسانده اند. و چنین افرادی فقط می خواهند شاهدان ما را خدشه دار کنند تا از این طریق به صحت قرآن و سنت طعن وارد کنند. در نتیجه آنان زندیق اند)[1].


و یکی از صحابه ای که به ایشان تهمت می زنند؛ صحابی جلیل معاویه رضی الله عنه است. با استدلال به حدیث: (افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند)[2]. که در این مقاله می خواهیم این شبه را رد کنیم.


همانطور که می دانیم عده ای از صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم در جنگ صفین به خاطر اجتهاد و برداشتی که داشتند؛ طوری که به نظر هر طرف چنین می رسید که وی بر حق است؛ به قتل رسیدند. به همین دلیل وقتی برای بعضی از آنها روشن شد که در اشتباه بوده اند؛ بر آنچه انجام دادند؛ پشیمان شدند. و پشمیانی توبه است. و توبه؛ گناهان گذشته را پاک می کند؛ بخصوص در حق بهترین مخلوقات و صاحبان بالاترین مقام و منزلت ها بعد از پیامبران و انبیاء الله تعالی.


و کسی که درباره ی این موضوع تحقیق می کند؛ برایش مشخص خواهد شد که سبب این قتال اهل فتنه بودند همان گروهی که باطل را انتشار می دادند.


و همانطور که می دانیم در این قتال بسیاری از صحابه رضی الله عنهم برای ایجاد صلح بین مردم خارج شدند؛ زیرا جنگ و خونریزی متنفر ترین چیز نزد آنان بود.


امام بخاری رحمه الله با سندش از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت کرده: (روزی ابوسعید خدری رضی الله عنه در حال سخن گفتن بود که صحبت از ساختن مسجد نبوی به میان آورد و گفت: ما هر كدام یک خشت حمل می ‌كردیم. ولی عمار دوتا، دوتا حمل می كرد. رسول الله صلی الله علیه و سلم او را دید. و در حالی كه گرد و خاک را از او دور می‌ ساخت، فرمود: افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند. راوی می‌ گوید: عمار بعد از شنیدن این سخن ‏گفت: از فتنه‌ها به الله پناه می ‌برم)[3].


اما در این حدیث مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به اسباب آن است که همان پیروی از امیر است. و مقصود از دعوت به سوی آتش؛ دعوت به اسباب آن یعنی اطاعت نکردن از امیر و خروج علیه وی است.


اما کسی که این کار را با اجتهاد و برداشتی که جایز باشد؛ می کند؛ معذور خواهد بود.


حافظ ابن کثیر رحمه الله درباره ی این حدیث چنین می فرماید: (این حدیث از جمله دلائل نبوت است؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم درباره ی کشته شدن عمار به دست گروهی یاغی خبر می دهد. و قطعا هم این اتفاق افتاد. و عمار را در جنگ صفین اهل شام به قتل رساندند. که در این جنگ عمار با علی و اهل عراق بود. چنان که بعدا تفاصیل آن را بیان خواهم کرد. و علی در این موضوع بر معاویه اولویت داشت.


و هرگز جایز نیست که به خاطر نام یاغی بر یاران معاویه آنان را کافر بدانیم. چنانکه فرقه ی گمراه شیعه و غیره چنین می کنند. زیرا آنان  با اینکه در این کار نافرمانی کردند؛ اما در عین وقت مجتهد بودند. یعنی با اجتهاد مرتکب چنین عملی شدند. و همانطور که واضح است و همه می دانیم هر اجتهادی صحیح و درست در نمی آید. بلکه کسی که اجتهادش صحیح درآید؛ دو اجر می برد و کسی که در اجتهادش خطا کرده باشد؛ یک اجر به وی خواهد رسید.


و کسی که در این حدیث بعد از سخن: (كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد) بیافزاید و بگوید: (الله تعالی شفاعت مرا به وی روز قیامت نمی رساند). در حقیقت افترای بزرگی بر رسول الله صلی الله علیه و سلم زده است. زیرا هرگز رسول الله صلی الله علیه و سلم چنین چیزی را نگفته اند. و از طریق صحیح نقل نشده است. والله اعلم.


اما معنای این فرموده که: (عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند) چنین بوده که عمار و یارانش اهل شام را به اتحاد و همدلی دعوت می کرد. اما اهل شام می خواستند چیزی را به دست آورند که دیگران بیشتر از آنان حق داشتند آن را به دست آورند. و نیز می خواستند مردم به صورت جماعات و گروه های مختلفی باشند که هر کدام از آن جماعات برای خود امامی داشته باشند؛ در حالی که چنین چیزی امت را به اختلاف و تضاد می رساند. طوری که هر گروه به راه و روش خود پایبند می بودند و لو که چنین قصد و هدفی هم نداشته باشند)[4].


و حافظ ابن حجر رحمه الله در این باره می فرماید: (اگر گفته شود: عمار در صفین کشته شد؛ در حالی که وی با علی بود. و کسانی هم که وی را به قتل رساندند معاویه و گروهی از صحابه بود که با او همکاری می کردند. پس چطور ممکن است که رسول الله صلی الله علیه و سلم گفته باشد آنان یعنی گروه معاویه و یارانش به آتش دعوت می کردند؟


در جواب می گوییم: زیرا آنان (گروه معاویه و یارانش) گمان می کردند که به سوی بهشت دعوت می دهند. و همانطور که واضح و آشکار است همه ی آنها مجتهد بودند در نتیجه به خاطر پیروی از گمانشان هرگز سرزنش و توبیخ نمی شوند. بنا بر این مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به عوامل آن که همان اطاعت از امام است؛ می باشد. و عمار آنان را به پیروی از علی رضی الله عنه دعوت می داد؛ زیرا علی در آن زمان امام واجب الطاعه بود. در حالی که معاویه و گروهش به خلاف آنان دعوت می دادند؛ که آن هم به خاطر برداشتی بود که در آن هنگام به آن رسیده بودند)[5].


بنا بر این نکته ی مهم در این مسأله این است که بین مجتهدی که اشتباه کرده با کسی که به عمد فساد و فتنه به راه می اندازد؛ تفاوت و تباین قائل شویم.


و برای اثبات این قضیه این فرموده ی الله عزوجل را برایتان بیان می کنم که می فرماید: (و اگر دو گروه از مؤمنان با يکديگر به جنگ برخاستند، ميانشان آشتی افکنيد و اگر يک گروه بر ديگری تعدی کرد، با آن که تعدی کرده است بجنگيد تا به فرمان الله بازگردد پس اگر بازگشت، ميانشان صلحی عادلانه برقرار کنيد و عدالت ورزيد که الله عادلان را دوست دارد * يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد، و از الله بترسيد، باشد که شما مشمول رحمت شويد)[6].


همانطور که در آیه می بینیم؛ جنگ بین مؤمنین امکان دارد که پیش آید؛ اما بدون اینکه اسم ایمان از یکی از گروه ها برداشته شود. زیرا در آیه بعد فرموده: (يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد). یعنی با اینکه با یکدیگر می جنگند امام باز هم آنها را برادر نامیده و به مسلمانان دیگر دستور داده که بین آنها صلح و آشتی برقرار کنند.


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در باره ی این آیه فرموده: (همانطور که روشن و آشکار است الله سبحانه و تعالی با اینکه ذکر کرده دو گروه باهم می جنگند؛ و یکی بر دیگری تعدی می کند؛ اما هر دو را برادر نامیده و دستور داده که در ابتدا بین آنها صلح برقرار کنیم. سپس فرموده اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری تعدی کرد؛ با آن گروه بجنگید. به عبارت دیگر از همان ابتدای امر دستور به جنگ با آنان نداده است؛ بلکه در ابتدا دستور به برقراری صلح داده است.


علاوه بر این رسول الله صلی الله علیه و سلم خبر دادند که خوارج را گروهی خواهد کشت که نردیکتر به حق هستند. و همانطور که می دانیم علی بن ابی طالب و یارانش کسانی بودند که خوارج را کشتند.


در نتیجه این سخن رسول الله صلی الله علیه و سلم که آنان به حق نزدیکتر هستند؛ دلالت دارد بر اینکه علی و یارانش از معاویه و یارانش به حق نزدیکتر بودند؛ با وجود اینکه هر دو گروه مؤمن هستند و شکی در ایمان آنان نیست)[7].


و از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت شده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: (هنگامی كه مسلمانان دچار اختلاف می شوند گروه خوارج از اسلام خارج می گردد و در چنين وضعی از ميان دو طايفه مسلمان كسی كه به حق نزدیکتر است با آنها می جنگد)[8].


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در این باره فرموده: (این حدیث صحیح دلیل بر این است که هر دو طائفه ی (علی و یارانش و معاویه و یارانش) که با هم می جنگند؛ بر حق هستند. اما علی و یارانش از معاویه و اصحابش به حق نزدیکتر هستند)[9].


پس نتیجه ای که می گیریم این است که: مجرد سخن: (به آتش دعوت می کنند)؛ به معنای کفر نیست. و از چنین برداشتی به الله تعالی پناه می بریم. و کسی که چنین برداشتی از این سخن می کند در واقع نشان دهنده ی جهل بیش از حد وی است. بلکه باید بدانیم این حدیث از احادیث وعید است؛ همانطور که ربا خوار یا کسی که مال یتیم را می خورد در آتش هستند؛ اما چنین کلامی مستلزم کفر فعل کننده ی آن نیست؛ با اینکه عملش حرام است بلکه حتی از گناهان کبیره است.


و بدین ترتیب این شبهه مردود و باطل است.

منبع: islamqa.info

مترجم: ام محمد

 

 

 

 

 

 



[1] ـ الكفاية في علم الرواية: (ص:49).

[2] ـ صحیح بخاری: (وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ).

[3] ـ صحیح بخاری: (أَنَّهُ كَان يُحَدِّث يَوْماً حَتَّى أَتَى ذِكْرُ بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، فَقَالَ: كُنَّا نَحْمِلُ لَبِنَةً لَبِنَةً، وَعَمَّارٌ لَبِنَتَيْنِ لَبِنَتَيْنِ، فَرَآهُ النَّبِيُّ r فَيَنْفُضُ التُّرَابَ عَنْهُ، وَيَقُولُ:«وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ قَالَ: يَقُولُ عَمَّارٌ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْفِتَنِ).

[4] ـ البداية والنهاية: (4/538).

[5] ـ فتح الباری: (1/542)، و مجموع فتاوى شيخ الإسلام: (4/437).

[6] ـ حجرات:9-10: (وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا ۖ فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّـهِ ۚفَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا ۖ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ ۚوَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ).

[7] ـ مجموع الفتاوى (25/ 305-306).

[8] ـ صحیح مسلم: (تَمْرُقُ مَارِقَةٌ عِنْدَ فُرْقَةٍ مِنْ الْمُسْلِمِينَ يَقْتُلُهَا أَوْلَى الطَّائِفَتَيْنِ بِالْحَقِّ).

[9] ـ مجموع الفتاوى: ( 4 / 467 ).

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان