سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

12 خرداد 1404 05/12/1446 2025 Jun 02

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 575
بازدید کـل سايت: 7711326
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 219   تعداد بازدید: 3014 تاریخ اضافه: 2010-03-25

تشکیل جلسه شورای خلافت برای انتخاب خلیفه بعد از عمر رضی الله عنه

بسم الله الرحمن الرحیم

 

آنان تنها روزهای یکشنبه و دوشنبه و سه‌شنبه را فرصت داشتند تا از بین خود یکی را برای احراز مقام خلافت انتخاب کنند، در غیر این صورت، مقداد بن اسود آنان را زندانی می‌کرد!

یادآور می‌شویم که شورای شش نفره و کاندید‌های مقام خلافت عبارت بودند از : عثمان، علی، طلحه، زبیر، سعدبن ابی‌وقاص و عبدالرحمن بن عوف رضی الله عنه .

در اولین روز یعنی بامداد یکشنبه پنج نفر از آنها اولین نشست خود را برگزار کردند، زیرا طلحه آن روز در مدینه حضور نداشت. و آن نشست در خانة مسوربن مخرمه خواهرزاده عبدالرحمن بن عوف با نظارت و شرکت عبدالله ابن عمر تشکیل جلسه دادند. اما عبدالله تنها در شرایطی حق رأی داشت که سه نفر به یکی و سه نفر دیگر به کسی دیگر رأی می‌دادند، و خود بنا بر وصیت پدر حق کاندید شدن را نداشت!

ابوطلحه و مقدادبن اسود، همراه با افراد خود از آنها محافظت می‌کردند!

در حالی که آنان مشغول گفتگو و تبادل نظر بودند، مغیره بن شعبه و عمروبن عاص آمدند و دم منزل ایستادند! ولی سعد بن وقاص به آنها اجازه ورود نداد و گفت : آمده‌اید بگویید : ما هم عضو شورا بوده و در مورد انتخاب خلیفه اظهار نظر کرده‌ایم! و دستور داد آنان را از اطراف منزل دور کنند!

پس از رسمیت پیدا کردن جلسه و آغاز رایزنی، عبدالرحمن بن عوف گفت : کدام یک از شما دوست دارد با میل و رضایت خود از کاندیدا شدن انصراف دهد و به کسی دیگر رأی دهد؟

او با این پیشنهاد می‌خواست یکی از اعضای شورای شش نفره از کاندید شدن استعفاء دهد تا او بهتر بتواند جلسه و مباحثات را اداره کند و در مورد انتخاب خلیفه با پنج نفر باقیمانده تبادل نظر نماید!

وقتی عبدالرحمن بن عوف این پیشنهاد را مطرح کرد همه سکوت کردند و هیچکس حاضر به استعفا نشد!

وقتی دید همه سکوت کردند، گفت : من خودم از کاندید شدن صرفنظر می‌کنم و از آن استعفا می‌دهم!

این در حالی بود که او برای انتخاب شدن شانس بیشتری داشت و بسیاری از اصحاب به انتخاب شدن او رغبت داشتند، و چنانچه به خاطر جلسه و انتخاب استعفاء نمی‌داد، به احتمال بسیار زیاد او جانشین حضرت عمر فاروق می‌گردید! و بیشترین شانس برگزیده شدن را داشت، اما خداوند تقدیرش چیز دیگری بود!

شاید عبدالرحمن بن عوف خود نیز این را می‌دانست که بسیاری از اصحاب نظر به سوی او دارند، اما او فداکاری کرد و از کاندید شدن صرفنظر نمود.

پس از آن که مشاوره و رایزنی را با اهل شورا آغاز کرد اکثر آنها به صراحت او را برای مقام خلافت شایسته‌تر می‌دانستند.

سعیدبن زید گفت : ما تو را از هر کس شایسته‌تر می‌شماریم!

عبدالرحمن گفت : در مورد کسی دیگر اظهار نظر کن!

سعدبن ابی‌وقاص گفت : استعفای خود را پس بگیر!

عبدالرحمن گفت : ای ابواسحاق! من از کاندید شدن استعفا کردم تا بهتر و آسانتر بتوانیم خلیفه را انتخاب کنیم! اگر استعفا هم نمی‌دادم، دوست نداشتم مرا به عنوان خلیفه انتخاب کنید!

سعد گفت : چرا!؟

عبدالرحمن گفت : من در خواب باغ سر سبز و زیبا و پردرختی را دیدم! و شتر نری را که تا کنون بهتر از آن ندیده بودم، وارد آن شد و همچون تیری که پرتاب شود، به هیچ چیزی توجه نکرد و چیزی را نخورد و از آن خارج شد! پس از آن شتر دیگری وارد باغ شد، و آن هم راه شتر اولی را در پیش گرفت به هیچ چیزی در آن باغ توجه نکرد و خارج شد و همین طور تا اینکه پس از لحظاتی شتر چهارمی وارد باغ گردید و در آن به چرا پرداخت!

سوگند به خداوند! من نمی‌خواهم آن چهار می‌باشم! و کسی نیست که بر جای ابوبکر و عمر بنشیند و مردم از او اظهار رضایت کنند!!

عبدالرحمن بن عوف از هوش و بصیرت عمیق برخوردار بود و این را می‌دانست که بر جای ابوبکر و عمر نشستن کار سختی است؟ و آن خلأ به وجود آمده از فقدان آنها به سختی پر می‌شود؟ و کیست که بتواند در سالهای آینده رضایت و حمایت مردم را به دست آورد!

نه عبدالرحمن بن عوف و نه علی ابن ابیطالب و نه هیچکس دیگر نمی‌توانستند خلأ به وجود آمده از فقدان عمر بن خطاب را به خوبی پر کنند! اما این خواست و مشیت الهی بود و پس از عمر کسی را باید انتخاب می‌کردند!

 

ریاست جلسه

وقتی عبدالرحمن بن عوف از کاندیدا بودن خود استعفا داد، بقیه اعضا اداره جلسه مشورتی را به او سپردند و متعهد شدند که نتیجه رایزنی و مشورت هر چیزی که باشد آن را بپذیرند، و هر کس خلیفه شد با او بیعت نمایند و از او اطاعت کنند.

پس از پایان اولین جلسه شورای خلافت، در بامداد روز یکشنبه و در خانه مسوربن مخرمه، عبدالرحمن بن عوف رایزنی‌ها و تماس‌های خود را آغاز کرد!

مشاوره و گفتگوها سه روز ادامه پیدا کرد و تا بامداد روز چهارشنبه چهارم محرم که آخرین مهلت تعیین شده از طرف حضرت عمر بود ادامه یافت!

در آخرین نشست عبدالرحمن بن عوف به حضرت علی بن ابیطالب گفت : اگر با تو بیعت نکنیم، چه کسی را برای خلافت پیشنهاد می‌کنی؟

علی رضی الله عنه  فرمود : عثمان بن عفان را پیشنهاد می‌کنم!

عبدالرحمن بن عوف به عثمان گفت : اگر با تو بیعت ننماییم چه کسی را برای جانشینی عمر بن خطاب پیشنهاد می‌کنی؟

عثمان بن عفان گفت : علی بن ابیطالب را پیشنهاد می‌کنم!

عبدالرحمن بن عوف به زبیر بن عوام گفت : چنانچه با تو بیعت نکنم چه کسی را شایسته مقام خلافت می‌دانی؟

زبیر گفت : عثمان بن عفان.

او به سعد بن ابی وقاص هم گفت : من و تو خواهان احراز مقام خلافت نیستیم و آن را نمی‌خواهیم،نظر تو چیست؟

گفت : من به عثمان بن عفان رأی می‌دهم!

در آخرین ساعات عبدالرحمن بن عوف به بیرون از منزل رفت و با دیگر اصحاب رسول خدا مشورت کرد، و با هر کسی از بزرگان اصحاب و فرماندهان سپاه اسلام که ملاقات می‌کرد، نظر آنها را جویا می‌شد، او با جمعی از زنان مسلمان نیز مشورت نمود، آنان نیز رأی و نظر خود را ابراز می‌کردند، در نهایت حتی از کودکان و بردگان نیز نظرخواهی کرد!

در نهایت حضرت عبدالرحمن بن عوف به این نتیجه رسید که اکثریت مسلمانان خلافت حضرت عثمان بن عفان را تأیید می‌کنند و به او نظر دارند، و عدة زیادی هم طرفدار خلافت علی بن ابیطالب هستند!

 

بدین ترتیب و پس از انصراف سعد و زبیر و طلحه رضی الله عنهم  تنها حضرت عثمان و علی رضی الله عنهم  باقی ماندند.

در طول آن سه شبانه روز، عبدالرحمن بن عوف تنها ساعات اندکی را به خواب و استراحت می‌پرداخت و شب و روز را به مشاوره و نظرخواهی و تشکیل جلسه مشغول بود!

در نیمه شب چهارشنبه عبدالرحمن بن عوف به منزل خواهرزاده‌اش مسور – محل تشکیل جلسة شورا – رفت و درب منزل را زد و متوجه شد که مسور خوابیده است!

وقتی مسور برخاست، عبدالرحمن بن عوف به او گفت : می‌بینم خوابیده‌ای!؟ سوگند به خداوند در طول این سه شبانه روز تنها ساعات اندکی را خوابیده و استراحت کرده‌ام!

سپس به مسور گفت : برو! علی و عثمان را برای من فرابخوان!

مسور گفت : اول کدام یک از آن دو را فرابخوانم!

گفت : هر کدام را که خودت هوادار او هستی!

مسور می‌گوید : داییم وارد منزل شد و من رفتم ابتدا علی‌ بن ابیطالب را – که طرفدار او بودم – فراخواندم!

به او گفتم : دایی‌ام با تو کار دارد!

علی بن ابیطالب گفت : تو را دنبال کسی دیگر هم فرستاده؟

گفتم : آری، گفته که عثمان بن عفان را نیز فرابخوانم!

علی بن ابیطالب فرمود : عبدالرحمن گفت اول کدام یک از ما را فرابخوانی؟

گفتم : از او پرسیدم، در جوابم گفت : از هر کدام از آنها که خود می‌خواهی شروع کن! اما به این علت که من هوادار خلافت تو هستم، ابتدا نزد تو آمدم!

مسور می‌گوید  :علی بن ابیطالب نزد دایی‌ام رفت، و پس از آن رفتم که عثمان بن عفان را هم باخبر کنم! وقتی درب منزل ایشان را زدم، دیدم که دارد نماز شب می‌خواند، به او گفتم : دایی‌ام گفت به منزل ما بیایی!

عثمان گفت : غیر از من دنبال کسی دیگر هم فرستاده است؟

گفتم : آری، به من گفت : علی بن ابیطالب را هم فرابخوانم؟

گفت : به تو گفت اول کدامیک از ما را فرابخوانی؟

گفتم : در این مورد از او پرسیدم، در جواب من گفت : هر یک از آنها که خود می‌خواهی شروع کن! من نیز ابتدا علی بن ابیطالب را باخبر کردم و اکنون او دارد نزد دایی‌ام می‌رود!

مسور می‌گوید : من و عثمان بن عفان به طرف منزل من حرکت کردیم و در راه به علی بن ابیطالب رسیدیم و سه نفری وارد اطاقی شدیم که دایی‌ام در آنجا بود، او به نماز ایستاده بود!

وقتی نمازش را تمام کرد، به عثمان و علی رو کرد و گفت : سه روز است با مردم مشورت می‌نمایم و نظرشان را جویا می‌شوم، به این نتیجه رسیده‌ام که هیچکس را بر شما دو نفر ترجیح نمی‌دهند!

سپس رو به علی بن ابیطالب نمود و گفت : آیا تو حاضری بر اساس کتاب خدا و سنت رسول او عملکرد ابوبکر و عمر عمل کنی تا با تو بیعت کنیم؟

علی بن ابی طالب فرمود: نه! اما دراين مورد همة تلاش و توان خود را به كار خواهم گرفت.

پس از آن به عثمان بن عفان رو کرد و گفت : آیا حاضری بر اساس کتاب خدا و سنت پیامبر او و عملکرد ابوبکر و عمر با تو بیعت کنیم؟

عثمان گفت : آری، بر این اساس حاضرم قبول کنم!

در اینجا بود که در ارتباط با قضیه خلافت کفّه ترازوی عثمان بن عفان از کفّه ترازوی علی بن ابیطالب سنگین‌تر گردید!

عبدالرحمن بن عوف گفت : تازه فجر دمیده است، برخیزید به مسجد برویم!

 

تصمیم نهایی شورای خلافت

مسلمانان در نماز جماعت بامداد آن روز منتظر تلاش‌ها و تماس‌ها و نظرخواهی‌های عبدالرحمن بن عوف بودند، به ویژه آن مهلت سه شبانه‌روزی را که عمربن خطاب رضی الله عنه  تعیین کرده بود، رو به پایان بود و مردم در بامداد روز چهارم در انتظار نتیجة آن مشورتها بودند!

عبدالرحمن بن عوف قبل از رفتن به مسجد به خانه رفت و عمامة خاصی را که رسول خدا صلی الله علیه وسلم  بر سر او نهاده بود، بر سر نهاد و شمشیرش را بر کمر بست و به مسجد رفت!

نماز صبح به امامت صهیب رومی رضی الله عنه   بر پا گردید و همة مردم منتظر شنیدن نتیجه جلسات و مشورتهای شورای انتخاب خلافت بودند، تا با خلیفة جدید بیعت کنند!

پس از پایان نماز عبدالرحمن بن عوف بر روی منبر رفت و پس از تأملی بسیار، دعاهای خاشعانه‌ای را خواند که برای مردم تازگی داشت و همه برای اطلاع از تصمیم شورا به دقت به سخنان او توجه می‌کردند! او در ادامه گفت :

ای مردم! همه دوست دارید قبل از اینکه به شهر و دیار خود باز گردید، امیر و خلیفة منتخب خود را بشناسید! من آشکار و نهان در مورد پیشوای آیندة‌تان از شما نظرخواهی نمودم و به این نتیجه رسیدم که شما این دو نفر علی و یا عثمان را از همه شایسته‌تر می‌دانید!

پس از آن عبدالرحمن، علی بن ابیطالب را فراخواند و او در کنار منبر ایستاد، عبدالرحمن دست او را گرفت و گفت : یا علی آیا حاضری بر اساس کتاب خدا و سنت پیامبر، و عملکرد ابوبکر و عمر با تو بیعت کنیم!

علی بن ابیطالب گفت : خدایا تو شاهد باش نه! من تنها حاضرم در حدود توانایی خود این مسئولیت را بپذیرم و در راه آن تلاش کنم!

عبدالرحمن بن عوف دست علی بن ابیطالب را رها کرد و پس از آن عثمان بن عفان را فراخواند! عثمان که در آخر مسجد نشسته بود، و پس از آنکه عبدالرحمن و پس از آنکه عبدالرحمن ابتدا علی بن ابیطالب را به پای منبر فراخواند، گمان می‌کرد که خلافت از آن او خواهد گردید!

عثمان برخاست و گفت : پس از خاتمه نماز به آخر مسجد آمدم زیرا دیدم که عبدالرحمن بن عوف ابتدا علی را فراخواند و شرم داشتم که در آنجا بمانم!

وقتی عبدالرحمن بن عوف عثمان بن عفان را فراخواند، از آخر مسجد به طرف منبر رفت، عبدالرحمن دستش را گرفت و خطاب به او گفت : حاضری بر اساس کتاب خدا و سنت پیامبر، و عملکرد ابوبکر و عمر با تو بیعت کنیم؟

عثمان گفت : آری! خداوندا تو شاهد باش که بر این اساس حاضرم مسئولیت خلافت را بپذیرم!

عبدالرحمن در حالی که همچنان دستش در دستان عثمان بود، سرش را به آسمان بلند کرد و گفت : خداوندا! تو شنوایی و تو را به شهادت می‌گیریم! خداوندا! من این مسئولیت را از دوش خود برمی‌دارم و آن را بر دوش عثمان می‌گذارم!

پس از آن عبدالرحمن بن عوف با عثمان بن عفان رضی الله عنهم  بیعت کرد.


 

سایت عصر اســـلام

IslamAgae.Com

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

حدیث: (وَيْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ) و رد شبهه ی روافض درباره ی معاویه رضی الله عنه.


از جمله امور واجب بر مسلمان؛ داشتن حسن ظن به صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم است. زیرا صحابه بهترین یاران برای بهترین پیامبر بودند. در نتیجه حق آنان ستایش است. و کسی که به آنان طعن زند در واقع به دین خود طعن زده است.


امام ابو زرعه رازی رحمه الله در این باره فرموده: (اگر کسی را دیدی که از شأن و منزلت صحابه می کاهند؛ پس بدان که وی زندیق است. زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم بر ما حق دارند همانطور که قرآن بر ما حق دارد. و صحابه همان کسانی بودند که قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم را به ما رسانده اند. و چنین افرادی فقط می خواهند شاهدان ما را خدشه دار کنند تا از این طریق به صحت قرآن و سنت طعن وارد کنند. در نتیجه آنان زندیق اند)[1].


و یکی از صحابه ای که به ایشان تهمت می زنند؛ صحابی جلیل معاویه رضی الله عنه است. با استدلال به حدیث: (افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند)[2]. که در این مقاله می خواهیم این شبه را رد کنیم.


همانطور که می دانیم عده ای از صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم در جنگ صفین به خاطر اجتهاد و برداشتی که داشتند؛ طوری که به نظر هر طرف چنین می رسید که وی بر حق است؛ به قتل رسیدند. به همین دلیل وقتی برای بعضی از آنها روشن شد که در اشتباه بوده اند؛ بر آنچه انجام دادند؛ پشیمان شدند. و پشمیانی توبه است. و توبه؛ گناهان گذشته را پاک می کند؛ بخصوص در حق بهترین مخلوقات و صاحبان بالاترین مقام و منزلت ها بعد از پیامبران و انبیاء الله تعالی.


و کسی که درباره ی این موضوع تحقیق می کند؛ برایش مشخص خواهد شد که سبب این قتال اهل فتنه بودند همان گروهی که باطل را انتشار می دادند.


و همانطور که می دانیم در این قتال بسیاری از صحابه رضی الله عنهم برای ایجاد صلح بین مردم خارج شدند؛ زیرا جنگ و خونریزی متنفر ترین چیز نزد آنان بود.


امام بخاری رحمه الله با سندش از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت کرده: (روزی ابوسعید خدری رضی الله عنه در حال سخن گفتن بود که صحبت از ساختن مسجد نبوی به میان آورد و گفت: ما هر كدام یک خشت حمل می ‌كردیم. ولی عمار دوتا، دوتا حمل می كرد. رسول الله صلی الله علیه و سلم او را دید. و در حالی كه گرد و خاک را از او دور می‌ ساخت، فرمود: افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند. راوی می‌ گوید: عمار بعد از شنیدن این سخن ‏گفت: از فتنه‌ها به الله پناه می ‌برم)[3].


اما در این حدیث مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به اسباب آن است که همان پیروی از امیر است. و مقصود از دعوت به سوی آتش؛ دعوت به اسباب آن یعنی اطاعت نکردن از امیر و خروج علیه وی است.


اما کسی که این کار را با اجتهاد و برداشتی که جایز باشد؛ می کند؛ معذور خواهد بود.


حافظ ابن کثیر رحمه الله درباره ی این حدیث چنین می فرماید: (این حدیث از جمله دلائل نبوت است؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم درباره ی کشته شدن عمار به دست گروهی یاغی خبر می دهد. و قطعا هم این اتفاق افتاد. و عمار را در جنگ صفین اهل شام به قتل رساندند. که در این جنگ عمار با علی و اهل عراق بود. چنان که بعدا تفاصیل آن را بیان خواهم کرد. و علی در این موضوع بر معاویه اولویت داشت.


و هرگز جایز نیست که به خاطر نام یاغی بر یاران معاویه آنان را کافر بدانیم. چنانکه فرقه ی گمراه شیعه و غیره چنین می کنند. زیرا آنان  با اینکه در این کار نافرمانی کردند؛ اما در عین وقت مجتهد بودند. یعنی با اجتهاد مرتکب چنین عملی شدند. و همانطور که واضح است و همه می دانیم هر اجتهادی صحیح و درست در نمی آید. بلکه کسی که اجتهادش صحیح درآید؛ دو اجر می برد و کسی که در اجتهادش خطا کرده باشد؛ یک اجر به وی خواهد رسید.


و کسی که در این حدیث بعد از سخن: (كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد) بیافزاید و بگوید: (الله تعالی شفاعت مرا به وی روز قیامت نمی رساند). در حقیقت افترای بزرگی بر رسول الله صلی الله علیه و سلم زده است. زیرا هرگز رسول الله صلی الله علیه و سلم چنین چیزی را نگفته اند. و از طریق صحیح نقل نشده است. والله اعلم.


اما معنای این فرموده که: (عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند) چنین بوده که عمار و یارانش اهل شام را به اتحاد و همدلی دعوت می کرد. اما اهل شام می خواستند چیزی را به دست آورند که دیگران بیشتر از آنان حق داشتند آن را به دست آورند. و نیز می خواستند مردم به صورت جماعات و گروه های مختلفی باشند که هر کدام از آن جماعات برای خود امامی داشته باشند؛ در حالی که چنین چیزی امت را به اختلاف و تضاد می رساند. طوری که هر گروه به راه و روش خود پایبند می بودند و لو که چنین قصد و هدفی هم نداشته باشند)[4].


و حافظ ابن حجر رحمه الله در این باره می فرماید: (اگر گفته شود: عمار در صفین کشته شد؛ در حالی که وی با علی بود. و کسانی هم که وی را به قتل رساندند معاویه و گروهی از صحابه بود که با او همکاری می کردند. پس چطور ممکن است که رسول الله صلی الله علیه و سلم گفته باشد آنان یعنی گروه معاویه و یارانش به آتش دعوت می کردند؟


در جواب می گوییم: زیرا آنان (گروه معاویه و یارانش) گمان می کردند که به سوی بهشت دعوت می دهند. و همانطور که واضح و آشکار است همه ی آنها مجتهد بودند در نتیجه به خاطر پیروی از گمانشان هرگز سرزنش و توبیخ نمی شوند. بنا بر این مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به عوامل آن که همان اطاعت از امام است؛ می باشد. و عمار آنان را به پیروی از علی رضی الله عنه دعوت می داد؛ زیرا علی در آن زمان امام واجب الطاعه بود. در حالی که معاویه و گروهش به خلاف آنان دعوت می دادند؛ که آن هم به خاطر برداشتی بود که در آن هنگام به آن رسیده بودند)[5].


بنا بر این نکته ی مهم در این مسأله این است که بین مجتهدی که اشتباه کرده با کسی که به عمد فساد و فتنه به راه می اندازد؛ تفاوت و تباین قائل شویم.


و برای اثبات این قضیه این فرموده ی الله عزوجل را برایتان بیان می کنم که می فرماید: (و اگر دو گروه از مؤمنان با يکديگر به جنگ برخاستند، ميانشان آشتی افکنيد و اگر يک گروه بر ديگری تعدی کرد، با آن که تعدی کرده است بجنگيد تا به فرمان الله بازگردد پس اگر بازگشت، ميانشان صلحی عادلانه برقرار کنيد و عدالت ورزيد که الله عادلان را دوست دارد * يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد، و از الله بترسيد، باشد که شما مشمول رحمت شويد)[6].


همانطور که در آیه می بینیم؛ جنگ بین مؤمنین امکان دارد که پیش آید؛ اما بدون اینکه اسم ایمان از یکی از گروه ها برداشته شود. زیرا در آیه بعد فرموده: (يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد). یعنی با اینکه با یکدیگر می جنگند امام باز هم آنها را برادر نامیده و به مسلمانان دیگر دستور داده که بین آنها صلح و آشتی برقرار کنند.


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در باره ی این آیه فرموده: (همانطور که روشن و آشکار است الله سبحانه و تعالی با اینکه ذکر کرده دو گروه باهم می جنگند؛ و یکی بر دیگری تعدی می کند؛ اما هر دو را برادر نامیده و دستور داده که در ابتدا بین آنها صلح برقرار کنیم. سپس فرموده اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری تعدی کرد؛ با آن گروه بجنگید. به عبارت دیگر از همان ابتدای امر دستور به جنگ با آنان نداده است؛ بلکه در ابتدا دستور به برقراری صلح داده است.


علاوه بر این رسول الله صلی الله علیه و سلم خبر دادند که خوارج را گروهی خواهد کشت که نردیکتر به حق هستند. و همانطور که می دانیم علی بن ابی طالب و یارانش کسانی بودند که خوارج را کشتند.


در نتیجه این سخن رسول الله صلی الله علیه و سلم که آنان به حق نزدیکتر هستند؛ دلالت دارد بر اینکه علی و یارانش از معاویه و یارانش به حق نزدیکتر بودند؛ با وجود اینکه هر دو گروه مؤمن هستند و شکی در ایمان آنان نیست)[7].


و از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت شده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: (هنگامی كه مسلمانان دچار اختلاف می شوند گروه خوارج از اسلام خارج می گردد و در چنين وضعی از ميان دو طايفه مسلمان كسی كه به حق نزدیکتر است با آنها می جنگد)[8].


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در این باره فرموده: (این حدیث صحیح دلیل بر این است که هر دو طائفه ی (علی و یارانش و معاویه و یارانش) که با هم می جنگند؛ بر حق هستند. اما علی و یارانش از معاویه و اصحابش به حق نزدیکتر هستند)[9].


پس نتیجه ای که می گیریم این است که: مجرد سخن: (به آتش دعوت می کنند)؛ به معنای کفر نیست. و از چنین برداشتی به الله تعالی پناه می بریم. و کسی که چنین برداشتی از این سخن می کند در واقع نشان دهنده ی جهل بیش از حد وی است. بلکه باید بدانیم این حدیث از احادیث وعید است؛ همانطور که ربا خوار یا کسی که مال یتیم را می خورد در آتش هستند؛ اما چنین کلامی مستلزم کفر فعل کننده ی آن نیست؛ با اینکه عملش حرام است بلکه حتی از گناهان کبیره است.


و بدین ترتیب این شبهه مردود و باطل است.

منبع: islamqa.info

مترجم: ام محمد

 

 

 

 

 

 



[1] ـ الكفاية في علم الرواية: (ص:49).

[2] ـ صحیح بخاری: (وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ).

[3] ـ صحیح بخاری: (أَنَّهُ كَان يُحَدِّث يَوْماً حَتَّى أَتَى ذِكْرُ بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، فَقَالَ: كُنَّا نَحْمِلُ لَبِنَةً لَبِنَةً، وَعَمَّارٌ لَبِنَتَيْنِ لَبِنَتَيْنِ، فَرَآهُ النَّبِيُّ r فَيَنْفُضُ التُّرَابَ عَنْهُ، وَيَقُولُ:«وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ قَالَ: يَقُولُ عَمَّارٌ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْفِتَنِ).

[4] ـ البداية والنهاية: (4/538).

[5] ـ فتح الباری: (1/542)، و مجموع فتاوى شيخ الإسلام: (4/437).

[6] ـ حجرات:9-10: (وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا ۖ فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّـهِ ۚفَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا ۖ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ ۚوَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ).

[7] ـ مجموع الفتاوى (25/ 305-306).

[8] ـ صحیح مسلم: (تَمْرُقُ مَارِقَةٌ عِنْدَ فُرْقَةٍ مِنْ الْمُسْلِمِينَ يَقْتُلُهَا أَوْلَى الطَّائِفَتَيْنِ بِالْحَقِّ).

[9] ـ مجموع الفتاوى: ( 4 / 467 ).

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان