سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

10 فروردين 1403 19/09/1445 2024 Mar 29

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 573
بازدید کـل سايت: 6787866
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 179   تعداد بازدید: 2415 تاریخ اضافه: 2010-03-25

فتح مصر و لیبیا

بسم الله الرحمن الرحيم

برای فتح مصر در مسلمانان انگیزه‌های قوی‌ای وجود داشت که مهمترین آن‌ها آیین اسلام بود که باید به همه جا می‌رسید. و از طرفی مصر، هم مرز با فلسطین بود و می‌بایست مسلمانان پس از فتح فلسطین آهنگ آن می‌کردند.

گفتنی است که مسلمانان امپراطوری بیزانس را به دو قسمت تقسیم کرده بودند که حد فاصل آن‌ها دریا بود و باید بر دیار شام تسلط کامل می‌یافتند تا به آن‌ها دسترسی پیدا می‌کردند و در مصر و شمال افریقا نیروهای رومی فراوانی قرار داشت و ناوگان دریایی بیزانس نیز قوی بود. طبیعی بود که مسلمانان تا هنگامی که مصر تحت تسلط رومی‌ها باشد، در شام از امنیت کامل برخوردار نخواهند بود. و از طرفی مصر کشور غنی و منبع در آمد قسطنطنیه بود و با فتح آن، نفوذ بیزانس در منطقه تضعیف می‌شد و مسلمانان در شام و حجاز با آرامش می‌زیستند.[1]

یکی دیگر از انگیزه‌های فتح مصر این بود که قبطی‌های مصر از ظلم و ستم رومیان به ستوه آمده بودند و آن‌ها در صورتی می‌توانستند در مصر زندگی کنند که با رومیان همکاری نظامی داشته باشند. بنابراین باید مسلمانان از فرصت استفاده می‌کردند به ویژه زمانی که رفتار منصفانه آن‌ها زبان زد خاص و عام شده بود[2] و از طرفی قبطی‌ها نیز با شنیدن شکست هرقل و ترک دیار شام، مرعوب قدرت نظامی مسلمانان شده بودند[3].

عمرو بن عاص کاملاً متوجه اوضاع بود و می‌دانست که رومی‌ها ضعیف‌تر از آن هستند تا بتوانند مانع پیشروی مسلمانان به سوی مصر باشند و نیز می‌دانست که مصر در صورتی که فتح نشود، خطری جدی برای مسلمانان محسوب خواهد شد. چنان که این مطلب را عمرو بن عاص صراحتاً بیان داشته است.[4]

گرچه روایات مختلفی آمده است در مورد نخستین کسی که پیشنهاد فتح مصر را داده و بعضی گفته‌اند که پیشنهاد عمرو بوده و بعضی برآنند که پیشنهاد خود امیرالمؤمنین بوده است[5]، ولی آن‌چه‌ مسلم است این که با توجه به مسايلی که بیان گردید، بعید به نظر می‌رسد که خلیفه در جریان فتح مصر قرار نگیرد و یا راضی نشود و عمرو بن عاص خودسرانه دست به چنین کار عظیمی بزند! چنان که بسیاری از روایات تاریخی مؤید این مطلب است همان طور که عبدالله بن عبدالحکم می‌گوید: عمربن خطاب پس از فتح شام، به عمرو بن عاص نوشت: مردم را به سوی مصر بسیج کن.[6]

و در تاریخ طبری آمده است که... عمر رضی الله عنه  پس از فتح ایلیاء و صلح با ساکنان آن‌جا، چند روزی در آن اقامت گزید سپس عمرو را به سوی مصر فرستاد و او را امیر آن‌جا مقرر کرد. و بعد از آن زبیر بن عوام را برای کمک به او فرستاد. آن‌چه‌ این مطلب را تقویت می‌نماید، فرستادن نیروهای کمکی توسط خلیفه به مصر است که تعداد آن‌ها به دوازده هزار نفر می‌رسد. همچنین خلیفه به عمرو دستور داد تا اسکندریه را فتح نماید و این مسئله مورد اتفاق همه‌ی مؤرخین است.[7]

پس چگونه ممکن است که عمرو بن عاص بدون رضایت خلیفه عازم مصر شود و آن‌را فتح نماید. سربازان و فرماندهان مسلمان در حرف شنوی و اطاعت از دستورات مافوق خود نمونه بودند. بنابراین مطمئن هستیم که فتح مصر، عملی کردن نقشه‌ای بود که توسط خلیفه و بـا مشورت از فرماندهان بلند پایه از قبل ریخته شده بود.[8]

 

نخست: در مسیر فتح مصر

فتح مصر سومین مرحله از سلسله فتوحات مناطقی بود که مسلمانان از سلطه‌ی دولت بیزانس بیرون آوردند و مسیر حرکت عمرو از فلسطین به سوی مصر از کنار ساحل بود. او به ترتیب از «فرح» آغاز کرد و «عریش» و «فرما» را فتح نمود تا به قاهره و اسکندریه رسید. و این بیانگر نبوغ نظامی عمرو بن عاص می‌باشد که از ضعف تسلط نظامی‌رومیان در این مناطق کاملاً آگاهی داشت و این مسیر را انتخاب کرد. البته در ترتیب فتح شهرها روایات مختلفی وجود دارد، همان طور که این اختلاف در ترتیب فتح شهرهای دیار شام نیز وجود دارد.[9]

 

1ـ فتح فرما

عمرو با لشکر خود به سوی مصر پیش روی می‌کرد و با هیچ گونه مقاومتی از طرف رومی‌ها برخورد نکرد و مصریان با آغوش باز از مسلمانان استقبال کردند تا این که به فرما رسیدند. در آن‌جا رومیان برای مقابله با لشکر اسلام آماده شده بودند. عمرو که می‌دانست تعداد دشمن به مراتب از تعداد نیروهای تحت فرمان او بیشتر است، دو راه پیش رو داشت: یا به صورت تهاجمی وارد شهر می‌شد وآن را فتح می‌نمود و یا این که شهر را در محاصره‌ی نیروهای خود در می‌آورد تا آن‌ها پس از اتمام آب و آذوقه تسلیم شوند و همین کار را کرد و شهر را تا چند ماهی در محاصره‌ی شدیدی قرار داد. در این اثناء گاهی درگیریهای پراکنده‌ای نیز رخ می‌داد. عمرو همواره مسلمانان را با سخنان قوی و مؤثر خود تشویق می‌نمود و می‌گفت: ای اهل اسلام و ایمان! و ای حاملان قرآن! ای یاران محمد ص! همچون مردان صبر را پیشه سازید و ثابت قدم بمانید و صفوف خود را بهم نزنید و نیزه‌ها را آماده کنید و زره بپوشید و جز ذکر خدا سخن دیگری بر زبان نیاورید و منتظر دستور باشید.[10]

محاصره ادامه داشت تا این که روزی دسته‌ای از رومیان برای جنگ با مسلمانان بیرون آمدند و طرفین با هم درگیر شدند و سرانجام رومیان شکست خورده، پا به فرار گذاشتند. اما مسلمانان به آن‌ها فرصت ندادند و خود وارد شهر شدند و نخستین کسی که وارد شهر شد، فردی به نام اسمیقع بود و بدین صورت شهر به دست مسلمانان سقوط کرد. جالب این که قبطی‌های مصری با مسلمانان همکاری نمودند و نقاط ضعف دشمن را معرفی کردند و به پیشواز مسلمانان آمدند. مسلمانان پس از فتح شهر، قلعه‌های نظامی و دیوارهای شهر را تخریب کردند تا اگر چنانچه رومیان مجدداً شهر را تصرف کردند از امکانات کمتری برای مقاومت برخوردار باشند. سپس عمرو به ایراد خطبه پرداخت و خدا را به خاطر پیروزی‌ای که نصیب لشکر اسلام شده بود ستود و گفت: خدای بزرگ با اسلام پشت ما را گرم کرد و راه بازگشت به دیارمان را فراهم ساخت، ولی فکر نکنید که ما به هدف خود دست یافته‌ایم، هنوز تا رسیدن به وظیفه‌ای که امیرالمؤمنین به عهده‌ی ما گذاشته، راه سخت و درازی در پیش است، پس صبر و حرف شنوی داشته باشید. به زودی این قوم خواهد دانست که ما سربازان صلح هستیم و درپی ظلم و فساد در زمین نیستیم، بلکه در پی اصلاح و آبادانی آن می‌باشیم. و بهترین الگو در پیروی از رسول خدا باشید.[11]

عمرو مطمئن گردید که این شهر بعد از این نمی‌تواند مقر لشکر بیگانه‌ای باشد. آن‌گاه لشکر خود را مورد بازدید و تفقد قرار داد و به خاطر از دست دادن افرادی که علاقه‌مند بودند تا در فتح مصر مشارکت داشته باشند، اندوهگین شد و با خود گفت: اگر بر این منوال پیش برویم و هر جا درگیر شویم، مبادا با کمبود نیرو مواجه شویم و از رسیدن به هدف مورد نظر که فتح مصر است، باز بمانیم. ولی دیری نگذشت که خدا او را کمک کرده و در عوض افرادی که از دست داده بود، افراد زیادی از قبايل عرب «راشده» و «لخم» که ساکن کوه‌ «حلال» بودند به او پیوستند.[12]

عمرو با لشکر خود به سوی غرب پیش می‌رفت و با هیچ گونه مقاومتی از طرف مقابل برخورد نمی‌کرد تا این که به قواصر (قصاصین) رسید و از آن‌جا به سوی جنوب متوجه گردید تا این که به وادی طمبلان رسید و از آن‌جا نیز متوجه جنوب شد تا به «بلبیس» فرود آمد. صاحب کتاب نجوم زاهره می‌گوید: عمرو به جز درگیریهای معمولی و پراکنده با هیچ گونه مقاومتی برخورد نکرد تا این که به بلبیس رسید.[13]

2ـ فتح بلبیس

در بلبیس رومیان با نیروهای زیادی در صدد جلوگیری از پیش روی مسلمانان به سوی قلعه بابلی‌ها بر آمدند. عمرو به آن‌ها گفت: شتاب نورزید. بگذارید تا ما با شما اتمام حجت بکنیم و افزود که ابو مریم و ابو مریام را برای مذاکره نزد ما بفرستید. هنگامی که آن‌ها نزد عمرو آمدند او نخست آن‌ها را به پذیرش اسلام فراخواند و گفت: در غیر این صورت باید جزیه پرداخت کنند. همچنین آن‌ها را در مورد وصیت رسول خدا در حق مصریان که خویشاوندان هاجر، مادر اسماعیل علیه السلام  هستند آگاه ساخت و گفت: رسول خدا صلي الله عليه وسلم فرمود:

(إنّكم ستفتحون مصر، وهي أرض يسمى فيها القيراط، فإذا فتحتموها فأحسنوا إلى أهلها، فإن لهم ذمّة ورحماً؛ أو قال: ذمة وصهرا)[14]

«شما به زودی مصر را فتح خواهید کرد و چون آن‌را فتح کردید با ساکنانش به نیکی رفتار نمایید، چرا که آن‌ها بر ما حق خویشاوندی دارند».

آن‌ها پس از شنیدن سخنان عمرو گفتند: این خویشاوندی دوری است که فقط پیامبران آن‌را رعایت می‌نمایند. به ما امان بده تا پس از مشورت با افراد خود مجدداً نزد تو برگردیم. عمرو گفت: من کسی نیستم که شما مرا فریب بدهید ولی به شما سه روز فرصت می‌دهم تا در این باره خوب فکر بکنید. گفتند: بیشتر از سه روز به ما فرصت بده. عمرو یک روز اضافه نمود. آن‌ها نزد بزرگ قبطی‌ها و نماینده‌ی رومیان (ارطبون) رفتند.[15] و آن‌ها را در جریان سخنان مسلمانان گذاشتند. ارطبون حاضر نشد تسلیم شود و جنگ را ترجیح داد و بر مسلمانان شبیخون زد و سرانجام شکست خورد و با افراد خود به سوی اسکندریه گریخت. [16] قابل یادآوری است که بعد از فتح بلبیس، دختر بزرگ قبطی‌ها به نام ارمانوس را که با خادم خود (برباره) از ترس ازدواج با ولیعهد و پسر هرقل به اینجا آمده بود، به دست مسلمانان افتاد. عمرو یاران خود را جمع کرد و این آیه را خواند:

«هَلْ جَزَاءُ الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ» الرحمن: ٦٠

(مگر پاداش نیکی جز نیکی است؟)

سپس گفت: شما می‌دانید که مقوقس (بزرگ قبطی‌ها) هدایايی نزد رسول خدا صلي الله عليه وسلم فرستاده بود. بنابراین من دلم می‌خواهد ما دختر و اطرافیانش را با مالهايی که از آن‌ها گرفته‌ایم به او برگردانیم. آن‌ها نیز پذیرفتند[17] و عمرو دختر مقوقس و خادمان و اموالش را با احترام خاصی نزد پدرش فرستاد. و هنگامی که خادم ویژه‌اش (برباره) به او گفت: ما از هر طرف در محاصره‌ی عربها هستیم. دختر مقوقس گفت: من در خیمه‌ی یک فرد عربی بیشتر احساس امنیت می‌کنم تا در قصر پدرم[18]. و وقتی نزد پدر رسید، او از دیدن دختر و برخورد مسلمانان با او، بسیار خوشحال شد.[19]

 

3ـ معرکه‌ی أم دنین

ابن عبدالحکم ذکر نموده که عمرو پس از یک ماه جنگ و درگیری، بلبیس را فتح کرد و به راهش ادامه داد تا این که به ام دنین (المقسس) واقع در کنار رود نیل است، رسید. در آن‌جا مسلمانان با نبرد شدیدی روبرو شدند و عمرو طی نامه‌ای از امیرالمؤمنین درخواست کمک کرد. امیرالمؤمنین لشکری متشکل از چهار هزار نفر به کمک او فرستاد و زبیر بن عوام، مقداد بن اسود، عباده بن صامت و مسلمه بن مخلد هر کدام سرپرستی یک هزار نفر را به عهده گرفتند. همچنین خلیفه طی نامه‌ای به عمرو نوشت که اکنون دوازده هزار نفر در رکاب تو می‌باشند و معمولاً چنین تعدادی شکست نخواهد خورد.[20]

رومی‌ها همراه با هم پیمانان قبطی خود برای جنگ با مسلمانان بیرون شدند. و نبرد سختی در گرفت. عمرو در سرکوبی آنان از تاکتیک‌های ویژه‌ای که خالد بن ولید در فتح شام استفاده کرده بود، استفاده کرد. و لشکر خود را به سه بخش تقسیم نمود، گروهی را در دامنه‌ی جبل احمر و گروهی را در کنار رودخانه نیل و نزدیک ام دنین مستقر نمود و خود با بقیه‌ی نیروها به مقابله با دشمن پرداخت. همین که آتش جنگ شعله‌ور شد و هر دو گروه شدیداً خسته شدند، گروهی که در دامنه‌ی کوه کمین گرفته بودند وارد معرکه شدند و بر رومیان تاختند و آن‌ها را مجبور به فرار به سوی «ام دنین» کردند و آن‌جا با گروه سوم مسلمانان که از قبل کمین کرده بودند، روبرو شدند و در محاصره هر سه گروه قرار گرفتند و متحمل شکست سنگینی شدند و پا به فرار گذاشتند و گروهی از آنان به قلعه‌ی محکم بابلی‌ها پناه بردند.[21] بدین صورت مسلمانان در این معرکه پیروز شدند و خداوند آن‌ها را با تدبیر فرمانده‌ی توانایشان از شر دشمنان نجات داد.

 

4ـ معرکه‌ی قلعه‌ی بابلیها

عمرو و لشکریانش به سوی قلعه بابلی‌ها رفتند و آن‌را در محاصره‌ی خود در آوردند. این محاصره هفت ماه طول کشید. مقوقس در این مدت افرادی را برای صلح نزد عمرو می‌فرستاد و عمرو سه راه پیش روی آن‌ها می‌گذاشت که عبارت بودند از پذیرفتن اسلام، پرداخت جزیه و یا آماده شدن برای نبرد و مقابله. سرانجام مقوقس صلح بر اساس پرداخت جزیه را پذیرفت و به هرقل نامه‌ای نوشت و از او اجازه‌ی صلح با مسلمانان را گرفت. امپراطور شدیداً ابراز مخالفت نمود و مقوقس را به قسطنطنیه طلبید و سرزنش کرد و تبعیدش نمود.

و چون فتح این قلعه به درازا کشید، زبیر بن عوام  رضی الله عنه  گفت: من جانم را در راه خدا می‌بخشم. به امید این که خداوند زمینه‌ی فتح را برای مسلمانان فراهم نماید[22]. آن‌گاه عمرو بن عاص دایره‌ی محاصره را تنگ‌تر کرد و شب هنگام مسلمانان بر دیوارهای قلعه رفتند و وارد نبرد شدیدی با دشمن شدند و نخستین کسی که از دیوار بالا رفت، زبیر بن عوام بود. او به محض این که بر فراز قلعه رسید، تکبیر گفت و مسلمانان تکبیر گویان به سوی درهای قلعه هجوم بردند. مأموران دشمن که غافلگیر شده بودند، فرار را بر قرار ترجیح دادند و بدین صورت مسلمانان قلعه را به زور فتح نمودند و وارد آن شدند. ولی عمرو بن عاص با ساکنان قلعه بر این اساس صلح کرد که نیروهای رومی با داشتن غذای چند روز، قلعه را ترک کنند و قلعه با همه‌ی امکانات رفاهی و نظامی به عنوان غنیمت برای مسلمانان بماند. سپس ابوعبدالله‌ برجها و دیوارهای بلند قلعه را تخریب نمود.[23]

 

دوم: فتح اسکندریه

عمرو بن عاص و افرادش چند ماهی در قلعه بابلی‌ها اقامت گزیدند تا لشکرش به استراحت بپردازد و دستور امیرالمؤمنین برای حرکت به سوی اسکندریه رسید. پس از این که دستور امیرالمؤمنین رسید، عمرو گروه قابل توجهی از نیروهایش را برای کنترل قلعه به جای گذاشت و خود با بقیه نیروهایش در جمادی الثانی سال 21 هـ موافق با 641 میلادی راهی اسکندریه شد. همچنین تعدادی از سران قبطی‌ها که می‌دانستند از این پس قدرت حاکم بر منطقه، مسلمان‌ها هستند، و مسلمانان نیز در این مدت برای آن‌ها خدمات اجتماعی از قبیل راه‌سازی و ایجاد پل انجام داده بودند، لشکر اسلام را همراهی می‌کردند.[24] عمرو برای پیشروی به سوی اسکندریه جانب چپ رود نیل را ترجیح داد، چرا که صحرا و میادین آن ناحیه برای سرعت بخشیدن به حرکت اسبها و لشکر کمک می‌کرد و از موانع بسیاری که در آن طرف نیل وجود داشت نیز نجات می‌یافتند. آن‌ها در این مسیر جز در «مرفوط» یا به قول مورخین عرب «طرانه» که درگیری مختصری روی داد، در هیچ جای دیگر با مقاومتی روبرو نشدند.

سپس به ناحیه‌ی شرق رودخانه که شهر نقیوس محصور در میان دژها در آن واقع بود، منتقل شدند.[25] عمرو از این که چنین شهر قوی‌ای را بدون تعرض به آن در اینجا بگذارد، احساس خطر می‌نمود که مبادا برای لشکر اسلام خطرساز باشد.

رومی‌ها به جای این که در قلعه‌های خود پناه ببرند، سوار بر قایقهای جنگی شده و برای جنگ با مسلمانان آماده شدند. مسلمانان آن‌ها را هدف تیرها قرار دادند و مجبور به فرارشان به سوی اسکندریه کردند و نیروهای باقیمانده، بدون هیچ گونه مقاومتی تسلیم گردیدند و مسلمانان، پیروزمندانه وارد شهر شدند و چند روزی در آن ماندند و با اعزام دسته‌های نظامی حومه‌ی شهر را از وجود دشمنان پاکسازی نمودند و یکی از فرماندهان به نام شریک بن سمی جهت تعقیب فراریان رومی‌ اعزام گردید. او که با تعداد اندکی از نیروهایش عازم این مأموریت شده بود، در محاصره دشمن در آمد و با نیروهایش به تپه‌ی بلندی پناه برد که آن تپه بعدها به نام شریک معروف گردید. شریک به طریقی عمرو را در جریان وضعیت خود گذاشت و از او نیروی کمکی خواست. رومیان وقتی فهمیدند که نیروهای کمکی مسلمانان به زودی خواهند رسید، فوراً منطقه را ترک کردند و پا به فرار گذاشتند.[26]

و در مکانی به نام سلطیس واقع در شش مایلی جنوب دمهنور نبرد سختی میان مسلمانان و رومیان رخ داد که جنگ به نفع مسلمانان و به شکست و فرار رومیان پایان یافت.[27] آن‌چه‌ باعث تأسف است این که مؤرخین مسلمان از جنگهایی که مسلمانان در مسیر فتح مصر با رومیان داشته و با وجود کمبود افراد و امکانات رشادتهای قابل ذکری از خود به جای گذاشته‌اند، جز به صورت گذرا و فشرده بحثی به میان نیاورده‌اند. این در حالی است که در مورد معرکه‌های قادسیه، یرموک و نهاوند چندین صفحه به رشته تحریر در آورده‌اند. چنان که در مورد معرکه‌ی کریون که یکی دیگر از قلعه‌های محکم واقع در فاصله‌ی قلعه‌ی بابلی‌ها و اسکندریه است و مسلمانان برای تصرف آن با فرمانده‌ی لشکر رومی (تیودر) چندین روز وارد پیکار سختی شدند، همچنین مؤرخین دراین مورد، بحث قابل توجهی ننموده‌اند و فقط ابن عبدالحکم در مورد آن به بیان این چند جمله اکتفا نموده است:

«سپس با رومیان در کریون برخورد کردند و چند روزی طرفین شدیداً با هم جنگیدند. فرماندهی قسمت جلوی لشکر با عبدالله بن عمرو و پرچم به دست غلام آزاد شده‌ی عمرو (وردان) بود. عمرو با مسلمانان نماز خوف اقامه نمود و سرانجام، خداوند مسلمانان را بر دشمنانشان پیروز گردانید و تعداد زیادی از افراد دشمن کشته شدند و مسلمانان به تعقیب فراریان پرداختند تا این که آن‌ها وارد اسکندریه شدند» سپس ابن عبدالحکم به بیان رشادتهای عبدالله بن عمرو و غلام آن‌ها (وردان) پرداخته است.[28]

اما اسکندریه در آن زمان پایتخت شهرها و دومین مرکز امپراطوری بیزانس پس از قسطنطنیه و نخستین مرکز تجاری جهان به شمار می‌رفت. بیزانسی‌ها خطر تسلط مسلمانان بر اسکندریه را به خوبی احساس می‌کردند و از این بابت سخت نگران بودند. تا جایی که هرقل گفت: تسلط عربها بر اسکندریه به معنای نابودی دولت روم و فروپاشی آن است.[29]

حتی گفته‌اند: او شخصاً برای جنگ با مسلمانان عازم اسکندریه شد ولی خداوند به او فرصت نداد و مرد و خداوند شر او را از مسلمانان کم کرد.[30] و امور امپراطوری بیزانس به هم ریخت و فرزندان او به نامهای قسطنطین و هرقلیانوس (هرقل دوم) با مشارکت امپراطور مارتینا (مادر هرقلیانوس) به جای پدر نشستند. اما دیری نگذشت و پس از صد روز از مرگ پدر، قسطنطین درگذشت و انگشت اتهام مردم به سوی امپراطور (مارتینا) دراز شد و این طور به نظر می‌رسید که می‌خواهد فرزندش به تنهایی حکومت بکند. بنابراین هرج و مرج در کشور پدید آمد و تا چند ماهی فتنه و آشوب حاکم گشت. تا این که فرزند قسطنطین (کونستانس) به جای پدر نشست و در کنار عموی خود شریک حکومت شد.[31] گفتنی است که اسکندریه علاوه بر دارا بودن دیوارهای محکم و دژهای استوار و نیروی دفاعی کافی از نظر طبیعی نیز موقعیت دفاعی ممتازی داشت و نواحی سه‌گانه شهر یعنی شمال، جنوب و غرب آن با آبهای دریا و دریاچه‌ی مریوط که غیر قابل عبور بود و شاخه‌ای از رود نیل کاملاً محفوظ و غیر قابل دسترسی بود.

و فقط ناحیه‌ی شرق که تنها راه ارتباطی بین کریون و اسکندریه بود، باقی ماند.[32] شهر تا چندین ماه تحت محاصره قرار گرفت و سرانجام عمرو ترسید که نیروهایش در مقابل دشمن احساس عجز و ناتوانی بکنند. بنابراین تصمیم گرفت دسته‌هایی به مناطق اطراف اسکندریه بفرستد و از طرفی امیرالمؤمنین نیز از طولانی شدن مدت محاصره‌ی اسکندریه نگران شد و نسبت به نیروهای خود مظنون گردید که مبادا دل به دنیا بسته‌اند و آن گونه که شایسته است برای فداکاری در راه خدا آمادگی ندارند. چنان که این مطلب را طی نامه‌ای که برای عمرو فرستاد، چنین بیان نمود: من از کندروی و تأخیر شما در فتح مصر شگفت زده شدم. شما مدت دو سال است که درگیر هستید. نکند در شما تغییراتی آمده و محبت دنیا همان طور که در دل دشمنان شما است در دل شما نیز جای گرفته است. باید دانست که خداوند هیچ ملتی را پیروز نمی‌کند، مگر این که نیتهایشان خالص باشد و من پیش از این، چهار نفر از بزرگان اصحاب پیامبر را نزد تو فرستادم که هر یک از آن‌ها جای هزار نفر را می‌گیرد، مگر این که آن‌ها نیز مثل شما دچار دگرگونی بشوند. پس از این که نامه‌ام به دستت رسید در میان مردم به ایراد سخن بپرداز و آنان را برای جنگ با دشمن آماده کن و به صبر و تصحیح نیت تشویقشان بنما و چهار نفری را که گفتم (یعنی زبیر، مقداد، عباده و مسلمه) پیشاپیش همه قرار ده و به نیروهایت بگو که همه با هم و یکپارچه بر دشمن هجوم ببرند. و حمله را به وقت زوال روز جمعه آغاز کنید، چرا که این لحظه‌ای است که در آن رحمتهای الهی سرازیر و دعا پذیرفته می‌شود و باید همه متوجه خدا بشوند و پیروزی بر دشمن را از او بخواهند. عمرو حسب دستور خلیفه، مردم را فرا خواند و آن چهار نفر را پیشاپیش همه قرار داد و به مردم گفت: طهارت بکنند و دو رکعت نماز بخوانند و از خدا طلب پیروزی نمایند، آن‌ها نیز پذیرفتند وچنین کردند و پیروز شدند.[33]

در روایتی آمده است که عمرو بن عاص به مسلمه بن مخلد انصاری گفت: در مورد جنگ به من مشورت بده. مسلمه گفت: از اصحاب پیامبر، مردی دارای دانش و تجربه را برگزین و پرچم را به دست او بده تا جنگ را آغاز کند. عمرو گفت: چنین کسی را سراغ داری؟ مسلمه گفت: آری عباده بن صامت است. عمرو، عباده را فرا خواند و در حالی که او هنوز از مرکب پايين نیامده بود، به او گفت: سرنیزه‌ات را به من بده. آن‌گاه عمامه‌ی خود را به صورت پرچم بر آن بست و او را فرمانده‌ی جنگ با رومیان گذاشت و در همان روز اسکندریه به دست عباده بن صامت فتح گردید.[34]

و در روایتی آمده که عمرو می‌گوید: من در این باره اندیشیدم و با خود گفتم این کار ممکن نیست مگر به دست کسانی که قبل از این چنین تجربه‌ای را پشت سر گذاشته‌اند. آن‌گاه عباده بن صامت را فرا خواند و پرچم را به او سپرد و خداوند نیز به وسیله‌ی او مسلمانان را پیروز گردانید.[35]

ابن عبدالحکم می‌گوید: محاصره‌ی شهر اسکندریه 9 ماه طول کشید و سرانجام در روزهای نخست ماه محرم سال بیست هجری موافق با دسامبر سال 640 میلادی فتح گردید.[36] البته بتلر در مورد فتح مصر می‌نویسد که محاصره‌ی شهر در اواخر یونیو سال 640 میلادی آغاز و در هشتم نوامبر سال 641 موافق با 7 ذی حجه سال 21 هجری فتح گردید. البته این روایت بیشتر با نامه‌ی عمر رضی الله عنه  به عمرو بن عاص تأیید می‌شود، چرا که در آن تصریح شده که شما مدت دو سال است که در آن‌جا مشغول پیکار هستید.

سپس عمرو ساکنان اسکندریه را به حال خود رها کرد و کسی را نکشت و مال کسی را غارت نکرد، بلکه با آن‌ها مانند بابلی‌ها به عنوان اهل ذمه برخورد نمود... آن‌گاه گروهی از نیروهای خود را برای کنترل شهر تعیین کرد و بقیه را به مناطق اطراف جهت تصرف دیگر مراکز نظامی‌رومیان اعزام داشت ودیری نگذشت که مصر کاملاً در تصرف مسلمانان در آمد.[37]

 

سوم: فتح برقه و طرابلس

عمرو پس از این که مصر را فتح کرد و اوضاع کاملاً تحت کنترل او در آمد، به فکر پیش روی به سوی مغرب زمین افتاد. چرا که رومیان دارای نیروهای قوی و زیادی در برقه و طرابلس بودند و برای مسلمانان مصر، خطر بالقوه‌ی جدی به حساب می‌آمدند. بنابراین عمرو در سال 22 هـ راهی برقه شد. مسیر اسکندریه تا برقه، مسیری جنگلی و سرسبز بود که خود کمک زیادی به لشکر اسلام نمود و هیچ برخوردی اتفاق نیفتاد و چون لشکر اسلام به آن‌جا رسید، ساکنان شهر بدون هیچ گونه مقاومتی صلح کردند و قرار شد جزیه پرداخت نمایند، چنان که بعد از آن همیشه جزیه‌ی خود را مرتب می‌فرستادند. و منطقه‌ی‌شان سرسبزترین و آرام‌ترین منطقه‌ی مغرب زمین بود.

سپس عمرو آهنگ طرابلس کرد، جایی که قلعه‌های محکم وجود داشت. در آن‌جا لشکر نیرومندی از رومیان مستقر بود. آن‌ها بی درنگ دروازه‌ی شهر را بستند و حدود یک ماه محاصره‌ی مسلمانان را تحمل کردند. گفتنی است بخشهایی از شهر که در احاطه‌ی آب دریا قرار داشتند، دارای دژ و دیوار نبودند. سرانجام، مسلمانان، با سعی و تلاش فراوان، از میان بخشها وارد شهر شدند و یکصدا تکبیر گفتند. نیروهای رومی چاره‌ای جز پناه بردن به کشتیهای خود و فرار نداشتند. عمرو به آن‌ها مهلت نداد و با نیروهایش به تعقیب آن‌ها پرداخت و فقط تعداد اندکی توانستند با کشتیهای سریع السیر فرار کنند. مسلمانان در این شهر غنايم زیادی به دست آوردند. آن‌گاه عمرو نیروهای خود را به اطراف شهر فرستاد و همه جا را تحت کنترل خویش در آورد.

عمرو می‌خواست به سمت مغرب زمین پیش روی بکند و دامنه‌ی فتوحات را در آن سو گسترش دهد و تا تونس و سرزمینهای آفریقا پیش برود و در این‌باره نظر خلیفه را جویا شد. خلیفه باز کردن جبهه‌ی جدید و پراکندگی نیروهای خود را صلاح ندانست. به ویژه که از شام تا طرابلس در ظرف مدت نسبتاً کوتاهی فتح کرده بودند و این منطقه‌ی وسیع نیازی به تثبیت داشت. بنابراین به نیروهای تحت فرماندهی عمرو دستور داد تا در طرابلس بمانند و پیش روی ننمایند. و بدین صورت دامنه‌ی حکومت اسلامی در دوران عمربن خطاب از شرق تا رود جیحون و سند و از غرب تا دیار آفریقا و بیابان‌های آن و از شمال تا کوه‌های آسیای کوچک و ارمنستان و از جنوب تا اقیانوس آرام گسترش یافت و همه‌ی این‌ها زیر نظر حکومت جهانی متحدی که متشکل از مذاهب، فرهنگها و نشانه‌های مختلفی بود، گرد آمدند و همه در سایه‌ی عدل و رأفت اسلامی زندگی مسالمت آمیزی همراه با آزادی عقیده و بیان را آغاز کردند.[38]

 

وصلی الله وسلم علی نبينا محمد و علی آله و اصحابه الی يوم الدين

منبع: کتاب عمر فاروق، مولف: محمد علي صلابي

 


سایت عصر اســـلام

IslamAgae.Com

---------------------------------------

[1]- عصر الخلافة الراشدة للعمري ص348 .

[2]- دراسات في عهد النبوة والخلافة الراشدة ص357 .

[3]- فتوح الشام للأزدي ص118 .

[4]- دراسات في عهد النبوة والخلافة الراشدة ص357 .

[5]- النجوم الزاهرة (1/4-7).

[6]- فتوح مصر. ص57 .

[7]- تاریخ طبری (5/84)

[8]- دراسات في عهد النبوة والخلافة الراسدة ص357، 358 .

[9]- عمرو بن العاص القائد والسياسي، د. عبد الرحيم محمد ص79 .

[10]- فتح مصر، صبحي ندا ص19، 20 .

[11]- منبع سابق. ص20 .

[12]- جولة في عصر الخلفاء الراشدين ص214 .

[13]- النجوم الزاهره (1/7)

[14]- مسلم، ك فضائل الصحابة رقم 2543 .

[15]- البداية والنهاية (7/100).

[16]- فتح مصر ص24 .

[17]- الدور السياسي للصفوة في صدر الإسلام ص431 .

[18]- فتح مصر، صبحي ندا ص24 .

[19]- همان: ص24 .

[20]- الدولة الإسلامية في عصر الخلفاء الراشدين ص218.

[21]- همان ص219.

[22]- الفتوحات الإسلامية د. عبد العزيز الشناوي ص91.

[23]- الفتوحات الاسلامیه (د. عبدالعزیز شناوی)

[24]- الدولة الإسلامية في عصر الخلفاء الراشدين ص224 .

[25]- منبع سابق.

[26]- الدوله الاسلامیه فی عصر الخلفاء الراشدین.

[27]- منبع سابق.

[28]- الدوله الاسلامیه فی عصر الخلفاء الراشدین.

[29]- منبع سابق.

[30]- منبع سابق.

[31]- منبع سابق.

[32]- منبع سابق.

[33]- الدوله الاسلامیه فی عصر اخلفاء الراشدین.

[34]- منبع سابق.

[35]- الانصار فی عصر الراشدی. ص 212

[36]- الدولة الإسلامية في عصر الخلفاء الراشدين ص229 .

[37]- منبع سابق.

[38]- الدوله الاسلامیه فی عصر الخلفاء الراشدین. ص 231

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

عمرو بن عاص رضی الله عنه  می‌گوید: از رسول خدا صلی الله علیه و سلم  پرسیدم: چه کسی را بیشتر از همه دوست داری؟ فرمود: «عایشه را». گفتم: از میان مردان، چه کسی را؟ فرمود: «پدر عائشه را». گفتم: سپس چه کسی را؟ فرمود: «عمربن خطاب را» و آن‌گاه مردان دیگری را نیز نام برد.
الاحسان فی صحیح ابن حبان (15/309)

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان