سایت عصر اسلام

 

     

 
 
             

کیبورد فارسی

جستجوی پیشرفته

 

9 ارديبهشت 1403 19/10/1445 2024 Apr 28

 

فهـرست

 
 
  صفحه اصلی
  پيامبر اسلام
  پيامبران
  خلفاى راشدين
  صحابه
  تابعين
  قهرمانان اسلام
  علما، صالحان وانديشمندان
  خلفاى اموى
  خلفاى عباسى
  خلفاى عثمانى
  دولتها و حكومتهاى متفرقه
  جهاد و نبردهاى اسلامی
  اسلام در دوران معاصر
  آينده اسلام و علامات قيامت
  عالم برزخ و روز محشر
  بهشت و دوزخ
  تاریخ مذاهب و ادیان دیگر
  مقالات تاریخی متفرقه
  شبهات و دروغ‌های تاریخی
  تمدن اسلام
  كتابخانه
  کلیپهای صوتی
  کلیپهای تصویری
  عضویت در خـبرنامه
  در مـورد سایت
  ارتبـاط با ما
  تمـاس با ما
 
 
 

آمـار سـا یت

 
تـعداد کلیپهای صوتي: 786
تـعداد کلیپهای تصويري: 0
تـعداد مقالات متني: 1144
تـعداد كل مقالات : 1930
تـعداد اعضاء سايت: 573
بازدید کـل سايت: 6836714
 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت جامع فتاوی اهل سنت و جماعت

سایت مهتدین

 
 

 

 

 

 

 

شماره: 15   تعداد بازدید: 17425 تاریخ اضافه: 2011-05-02

ابن شهاب زُهْری؛ امام بزرگ سنت (50 - 124 هـ)

وی محمد بن مسلم بن عبیدالله بن عبدالله أصغر بن شهاب بن عبدالله بن حارث بن زهرة بن کلاب بن مرهٔ قریشی مدنی، ساکن در شام، معروف به «ابن شهاب زُهْری» از ائمهٔ اَعلام، فقیه و محدّث بزرگ و حافظ دوران خود است. مادر وی عائشه بنت عبدالله أکبر بن شهاب است. کنیهٔ وی ابوبکر است. محمد بن سعد وی را از شخصیت‌های طبقهٔ چهارم اهل مدینه دانسته است.

محمد بن یحیی بن ابی عمر از سفیان نقل می‌کند که: زهری را دیدم که موی سر و محاسنش سرخ رنگ مائل به سیاه بود گو اینکه در آن کمی کتم [به همراه حنا] استفاده کرده بود.[1]

زُهری به ضم «ز» و سکون «ه» نسبت به «زُهرة بن کلاب بن مرة» (بنی زُهرة) است که قبیله‌ای بزرگ از قریش هستند. آمنه مادر رسول الله ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ و بسیاری از صحابه از آنان هستند.[2]

او را نخستین تدوین‌گر حدیث می‌دانند که به دستور خلیفهٔ اموی، عمر بن عبدالعزیز اقدام به این کار نمود.[3]


تولد و رشد:

بر اساس گفتهٔ دحیم و احمد بن صالح، وی به سال 50 هجری دیده به جهان گشوده است اما خلیفة بن خیاط ولادت او را در سال 51 هجری دانسته است.[4] تولد وی در دوران خلافت معاویه ـ رضی الله عنه ـ بوده است.


طلب علم

تلاش او در طلب علم:

وی قرآن را در هشتاد روز حفظ کرد و سپس در اواخر دوران صحابه در حالی که بیست و چند سال داشت در طلب علم برآمد. ابن شهاب از برخی از صحابه از جمله انس بن مالک و عبدالله بن عمر و جابر بن عبدالله و سهل بن سعد و ابوالطفیل و مسور و ابن مخرمة شنیده و از آنان روایت نمود.

او همچنین از بزرگان تابعین علم آموخت از جمله: ابو ادریس خولانی، و عبدالله بن حارث بن نوفل، و حسن و عبدالله، فرزندان محمد بن حنفیة، و حرملة مولای اسامة بن زید، و عبدالله و عبیدالله و سالم، فرزندان ابن عمر، و عبدالعزیز بن مروان، و خارجة بن زید بن ثابت، و سعید بن مسیب، و سلیمان بن یسار، و عبدالله بن ابی‌بکر بن حزم، و عبیدالله بن عبدالله بن عتبة، و عروة بن زبیر، و أعرج بن عبدالرحمن بن هرمز، و عطاء بن ابی رباح، و قاسم بن محمد بن ابی‌بکر، و محرر بن ابی‌هریرة، و محمد و نافع، فرزندان جبیر بن مطعم، و عمرة دختر عبدالرحمن و دیگران.

وی از امام تابعین، سعید بن مسیب بهرهٔ فراوان برد؛ خود وی می‌گوید: «هشت سال در برابر سعید بن مسیب زانو زدم» و می‌گوید: «برای طلب حدیث سه روز سعید بن مسیب را دنبال کردم» وی همچنین ملازمت عبیدالله بن عبدالله را می‌نمود و برای طلب علم خدمتگذاری او را می‌کرد.

او همینطور ملازمت عروة بن زبیر را می‌نمود و می‌گفت: «عروة دریایی است که تمامی ندارد».

زهری در طلب علم بسیار شجاع بود و هر چه را می‌خواست می‌پرسید. عبدالملک بن مروان ـ هنگامی که بار اول نزد او رفت ـ وی را به طلب علم تشویق کرد و گفت: «در طلب علم کوشا باش و به غیر آن مشغول نشو زیرا من می‌بینم که تو از چشم حافظ و قلبی هشیار برخوردار هستی و به نزد انصار در خانه‌هایشان برو».

روایت شده است که زهری حدیث را می‌نوشت و آن را مذاکره می‌کرد و پس از حفظ کردن آن نوشته‌اش را پاک می‌کرد. او از بانشاط‌ترین طلاب علم بود که بسیار به حلقات علماء رفت و آمد می‌کرد و هیچ‌کس را که از علمی برخوردار بود رها نمی‌کرد مگر آنکه به نزدش می‌رفت.

ابراهیم بن سعد بن ابراهیم در این مورد می‌گوید: «به پدرم گفتم ابن شهاب چگونه از شما پیش افتاد؟ گفت: او همیشه در صدر مجالس می‌نشست و در مجالس علم هیچ میان‌سالی نمی‌دید مگر آنکه از او می‌پرسید و هیچ جوانی را نمی‌دید مگر آنکه از او می‌پرسید، سپس به خانه‌های انصار می‌رفت و در آنجا جوان و میان‌سال و پیرمرد و زنی نمی‌دید مگر آنکه از وی سوال می‌کرد...»[5]

قدرت حفظ وی:

ذهبی به نقل از برادرزاده‌ٔ زهری می‌گوید: «به سبب قدرت حفظی که زُهری داشت قرآن را در هشتاد شبانه‌روز حفظ کرد».[6]

معمر از زُهری روایت می‌کند که گفت: «هیچگاه به کسی نگفتم سخنت را تکرار کن».[7]

ابن وَهْب از لیث بن سعد نقل می‌کند که ابن شهاب می‌گفت: «چیزی را به سینه نسپردم که از یادم برود».[8]

قرة بن عبدالرحمن می‌گوید: «زُهری صحیفه‌ای نداشت مگر کتابی که در آن نسب قومش را نگاشته بود».[9]

سعد بن عبدالعزیز می‌گوید: «‌هشام بن عبدالملک از زهری خواست که برای برخی از فرزندانش حدیث املا کند. او کاتبی خواست و برای او چهارصد حدیث املا کرد. بعدها هشام [برای آزمایش وی] به او گفت: آن کتاب گم شده است. زهری کاتب را فرا خواند و دوباره [آن احادیث] را بر وی املا کرد. هشام کتاب دوم را با کتاب نخست مقابله کرد و دید که حتی یک حرف هم جا نیفتاده است».[10]

نوشتن علم:[11]

عبدالرحمن بن ابی‌زناد از پدرش نقل می‌کند که «من و ابن شهاب طواف می‌کردیم در حالی که ابن شهاب الواح و صحیفه‌ها را با خود داشت و ما به او می‌خندیدیم!» و در روایت دیگری می‌گوید: «ما تنها حلال و حرام را می‌نوشتیم اما ابن شهاب هر چیزی را که می‌شنید می‌نوشت، تا آنکه وقتی به او محتاج شدند دانستیم او داناترین مردم است».[12]

صالح بن کیسان می‌گوید: «من و زهُری با هم علم می‌آموختیم، او گفت سنت‌ها را بنویسیم؛ پس آنچه از رسول الله ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ روایت می‌شد را نوشتیم. سپس گفت: بیا هر آنچه از صحابه روایت شده است را بنویسیم. صالح می‌گوید: او نوشت و من ننوشتم و او موفق شد و من نشدم».[13]

همراهی و ملازمت علما:

مالک از زهری روایت می‌کند که می‌گفت: «برای طلب حدیث سه روز پی در پی سعید بن مسیب را دنبال کردم».[14]

معمر می‌گوید: شنیدم که زهری می‌گفت: «هشت سال در برابر سعید بن مسیب زانو زدم».[15]

مالک از زهری روایت می‌کند که گفت: «آنقدر خدمت عبیدالله بن عبدالله بن عتبه را کردم که وقتی [در می‌زدم] و عبیدالله می‌گفت چه کسی است خدمتکارش می‌گفت: همان غلامت! و گمان می‌کرد که من غلام اویم زیرا خدمت او را می‌کردم و حتی آب وضویش را برایش می‌آوردم».[16]


کسانی که از آنان علم آموخته و روایت کرده است:

احمد عجلی می‌گوید: «ابن شهاب از ابن عمر ـ رضی الله عنهما ـ سه حدیث شنیده است»، عبدالرزاق به نقل از معمر می‌گوید: «زهری از ابن عمر دو حدیث شنیده است».

او [همچنین] از سهل بن سَعد و انس بن مالک که وی را در دمشق ملاقات نمود، و سائب بن یزید، و عبدالله بن ثعلبة بن صُغَیر، و محمود بن ربیع، و محمود بن لبید، و سنین ابی جمیلة، و ابوطفیل عامِر، و عبدالرحمن بن ازهر، و ربیعة بن عباد دیلی، و عبدالله بن عامر بن ربیعة، و مالک بن اوس بن حَدثان، و سعيد بن مسيِّب، که هشت سال ملازمت وی را نمود، و علقمة بن وقاص ، و کثیر بن عباس، و ابی امامة بن سهل، و علی بن حسین، و عروة بن زبیر، و ابی ادریس خَوْلانی، و قَبیصة بن ذُؤیب، و عبدالملک بن مروان، و سالم بن عبدالله، و محمد بن جبیر بن مطعم، و محمد بن نعمان بن بشیر، و ابی سلمة بن عبدالرحمن، و عبيدالله بن عبدالله بن عتبة، و عثمان بن اسحاق عامری، و ابی الأحوص مولای بنی ثابت، و ابی بکر بن عبدالرحمن بن حارث، و قاسم بن محمد، و عامر بن سعد، و خارجة بن زید بن ثابت، و عبدالله بن کعب بن مالک، و ابوعمر از بلی که مصاحبت پیامبر را نموده بود، و ابان بن عثمان روایت کرده است.

وی همچنین به طور مُرسَل از رافع بن خدیج و عُبادة بن صامت حدیث روایت کرده است، نسائی این احادیث را تخریج نموده است. ترمذی نیز حدیث وی از ابوهریرة را به صورت مُرسل تخریج نموده است.[17]


مشهورترین کسانی که از وی علم آموخته و روایت کرده‌اند:

عطاء بن ابی رباح که از وی بزرگتر است از وی روایت نموده است و همچنین عمر بن عبدالعزیز که بیست و چند سال پیش از وی وفات نمود، و عمرو بن دینار، و عمرو بن شعیب، و قتادة بن دعامة، و زید بن اسلم و گروهی از هم طرازان وی، و منصور بن معتمر، و ایوب سَختیانی، و یحیی بن سعید انصاری، و ابوالزناد، و صالح بن کیسان، و عُقیل بن خالد، و محمد بن ولید زبیدی، و محمد بن ابی حفصة، و بکر بن وائل، و عمرو بن حارث، و ابن جریج، و جعفر بن بُرقان، و زیاد بن سعد، و عبدالعزیز بن ماجشون، و ابو اویس، و معمر بن راشد، و اوزاعی، و شعیب بن ابی حمزة، و مالک بن انس، و لیث بن سعد، و ابراهیم بن سعد، و سعید بن عبدالعزیز، و فُلیح بن سلیمان، و ابن ابی ذئب، و ابن اسحاق، و سفیان بن حسین، و صالح بن ابی الاخضر، و سلیمان بن کثیر، و هشام بن سَعد، و هشام بن بشیر، و سفیان بن عیینة، و گروهی دیگر از وی روایت کرده‌اند.[18]


اخلاق و منش زهری

سخاوت و کرَم امام زهری:

عمرو بن دینار می‌گوید: کسی را ندیدم که همچون ابن شهاب دینار و درهم برایش بی‌ارزش باشد. دینار و درهم نزد او همچون پِشکل بود![19]

بزرگداشت اهل علم:

معمر از زهری نقل می‌کند که می‌گفت: «کنار در خانهٔ عروة می‌آمدم و می‌نشستم سپس بی آنکه وارد شوم می‌رفتم، و اگر می‌خواستم می‌توانستم وارد شوم اما به احترام او وارد نمی‌شدم».[20]

سفیان می‌گوید: «می‌شنیدم که زهری می‌گفت: فلانی که از ظرف‌های علم بود مرا چنین حدیث گفت، و نمی‌گفت فلان عالم».[21]


جایگاه علمی زهری:

لیث از جعفر بن ربیعة نقل می‌کند که گفت: به عِراک بن مالک گفتم: چه کسی فقیه‌ترین اهل مدینه است؟ وی سعید بن مُسیّب و عُروة و عُبیدالله بن عبدالله را نام برد و سپس گفت: اما داناترین آنان نزد من ابن شهاب است زیرا او علم آنان را به علم خود افزود.[22]


دربارهٔ او گفته‌اند:

لیث بن سعد می‌گوید: سعید بن عبدالرحمن به من گفت: ای ابا حارث، اگر ابن شهاب نبود بخش بسیاری از سنت نابود می‌شد.[23] و امام مسلم می‌گوید: «زهری حدود نود حدیث دارد که آن‌ها را از پیامبر صلی الله علیه وسلم با أسناد خوب روایت می‌کند بدون آنکه کسی دیگر آن‌ها را روایت کرده باشد».[24]

همچنین لیث می‌گوید: «عالمی را جامع‌تر و آگاه‌تر از ابن شهاب ندیدم. اگر بشنوی که دربارهٔ ترغیب سخن می‌گوید خواهی گفت: جز این در چیز دیگری ماهر نیست، و اگر در انساب سخن گوید خواهی گفت: جز این چیزی نمی‌داند و اگر دربارهٔ قرآن و سنت گوید سخنش جامع و فراگیر خواهد بود».[25]

ایوب سختیانی می‌گوید: «کسی را عالم‌تر از زهری ندیدم» صخر بن جویریه به او گفت: «و نه حتی حسن [بصری]»؟ گفت: «کسی را عالم‌تر از زهری ندیدم».[26]

عبدالرزاق از معمر از عمر بن عبدالعزیز نقل می‌کند که وی گفت: «قدر ابن شهاب را بدانید که هیچ‌کس را نخواهید یافت که از او نسبت به سنت گذشتگان آگاه‌تر باشد».[27]

شعیب بن ابی حمزه می‌گوید: به مکحول گفتند: داناترین کسی که ملاقات کرده‌ای کیست؟ گفت: «ابن شهاب». گفتند دیگر چه کسی؟ گفت: «ابن شهاب». گفتند باز چه کسی؟ گفت: «ابن شهاب».[28]

ابراهیم بن سعد از پدرش نقل می‌کند که گفت: «کسی دیده نشده است که پس از رسول الله ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ مانند ابن شهاب علم را جمع کرده باشد».[29]

امام أوزاعی می‌گوید: «هیچ یک از تابعین خلافت هشام بن عبدالملک را درک نکردند که فقیه‌تر از او باشند»[30]


خدمات علمی امام زُهری

تدوین سنت:[31]

زهری نخستین کسی بود که در استجابت درخواست خلیفهٔ اموی، عمر بن عبدالعزیز اقدام به تدوین سنت در دفاتر خاصی نمود. سپس عمر بن عبدالعزیز آن دفتر‌ها را به همهٔ سرزمین‌هایی که حکومت می‌کرد فرستاد. به اجماع علما وی نخستین کسی است که به طور رسمی با دستور عمر بن عبدالعزیز سنت را تدوین نمود.

اسباب بسیاری از جمله ظهور احادیث ساختگی که دلایل سیاسی خاص خود را داشت باعث شد علما بطور جدی در فکر تدوین حدیث باشند. زهری می‌گوید: «اگر احادیثی نبود که از مشرق نزد ما می‌آمد و ما آن را نمی‌شناختیم نه هرگز حدیثی را می‌نوشتم و نه اجازهٔ نوشتن آن را می‌دادم».[32]

همچنین ترس آنان از نابود شدن احادیث رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ کم‌تر از نگرانی آنان نسبت به احادیث ساختگی نبود. این دو عامل از قوی‌ترین عواملی بود که باعث شد علما برای خدمت به سنت و تدوین آن همت گمارند. هنگامی که خلیفهٔ زاهد و عابد، عمر بن عبدالعزیز این ماموریت را به طور رسمی بر عهده گرفت به آفاق چنین نامه نوشت که: «احادیث رسول الله صلی الله علیه وسلم را جمع‌آوری نمایید».[33] یکی از نامه‌هایی که برای اهل مدینه نگاشته بود چنین بود: «حدیث رسول الله صلی الله علیه وسلم را بنویسید که من از زوال علم و رفتن اهل آن می‌ترسم».[34]

او برای این هدف از علما و راویان بزرگ آن دوران از جمله محمد بن عمرو بن حزم (وفات: 117 هـ) و ابن شهاب زُهری کمک گرفت، و حتی خود نیز در این تلاش علمی شرکت جست. ابن شهاب می‌گوید: «عمر بن عبدالعزیز ما را به جمع سنت‌ها دستور داد و ما آن را دفتر، دفتر نگاشتیم و او به هر سرزمینی که در آن قدرت داشت یک دفتر فرستاد».[35] بر این اساس است که مورخان و علما می‌گویند: «نخستین کسی که علم را تدوین نمود، ابن شهاب بود»[36]

روایت احادیث:

زُهری احادیثی را به تنهایی روایت نموده که جز او کسی دیگر روایت نکرده است. لیث بن سعد می‌گوید: سعید بن عبدالرحمن بن من گفت: «ای اباحارث اگر ابن شهاب نبود بخش زیادی از سنت نابود می‌شد». حافظ ذهبی می‌گوید: «ابن شهاب بخش زیادی از سنت را به تنهایی روایت کرده است و از رجالی روایت نموده که جز او کسی از آنان روایت نکرده است، مسلم این رجال را نام برده که تعداد آنان هفتاد و چند نفر است».[37]

توجه به سند آوری برای روایات:

وی نسبت به إسناد (سند آوری و ذکر سند) روایات بسیار حساس بود و علما و طلاب علم را نسبت به پایبندی به ذکر سند تشویق می‌کرد. یک بار شنید که اسحاق بن عبدالله در مدینه چنین حدیث می‌گوید که: «قال رسول الله...» پس به او گفت: «تو را چه شده است ای ابن ابی فروة! قاتلک الله! چه جراتی بر خداوند داری؟! حدیث را با سند بیاور، برای ما احادیثی می‌آورید که نه افسار دارد و نه زمام!»[38]

ولید بن مسلم می‌گوید: «زهری از قصر خضراء از نزد عبدالملک بن مروان بیرون آمد و در کنار آن ستون نشست و گفت: ای مردم ما چیزهایی را از شما منع می‌کردیم که به این‌ها (یعنی خلفا) دادیم. پس بیایید تا به شما نیز حدیث بگویم.» روای می‌گوید: «شنیدم که آن‌ها گفتند قال رسول الله ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ پس زهری خطاب به آن‌ها گفت: ای اهل شام، چه شده که می‌بینم احادیثتان بی افسار و زمام است!» ولید می‌گوید: «از آن روز اصحاب ما نسبت به ذکر سند پایبند شدند».[39]

تشویق طلاب علم برای آموختن حدیث و هزینه برای آن:

زهری طالبان علم را برای فراگیری حدیث تشویق می‌کرد و حتی برای برخی از آنان هزینه نیز می‌کرد. یکی از طلاب علم به او گفت: من برای طلب علم مال کافی ندارم. زهری به او گفت: «دنبال من بیا و من هزینه‌ات را می‌دهم».[40]

او اصحاب حدیث را گرامی می‌داشت و با ثرید و عسل از آنان پذیرایی می‌کرد و اگر کسی از آن‌ها از خوردن غذایش ابا می‌ورزید سوگند می‌خورد که ده روز با او سخن نگوید![41]

تعداد احادیث و ارزش روایت او:

علی بن مدینی می‌گوید: «او در حدود دوهزار حدیث دارد». ابوداوود می‌گوید: «تعداد احادیث او دوهزار و دویست حدیث است که نصف آن مسند است». أسناد زهری از بهترین و قوی‌ترین سند‌ها است. امام احمد می‌گوید: «زهری بهترین مردم از نظر حدیث است و إسناد او خوب‌ترین إسناد است».[42]

نسائی می‌گوید: بهترین أسانیدی که از رسول الله ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ روایت می‌شود چهار سند است: [1] زهری از علی بن حسین از پدرش (حسین بن علی) از پدربزرگش (علی بن ابی‌طالب) و [2] زهری از عبیدالله از عبدالله بن عباس و [3] ایوب از محمد از عَبیدة از علی و [4] منصور از ابراهیم از عَلْقمة از عبدالله.[43]

حاکم می‌گوید: «صحیح‌ترین أسنادی که به عمر بن خطاب می‌رسد این است: زهری از سالم (بن عبدالله بن عمر) از پدرش (عبدالله بن عمر) از پدربزرگش (عمر بن خطاب)». [44]

سیوطی می‌گوید: «گفته شده است صحیح‌ترین أسناد به طور مطلق روایت ابوبکر محمد بن مسلم به عبیدالله بن عبدالله بن شهاب زهری از سالم بن عبدالله بن عمر از پدرش می‌باشد، و این نظر احمد بن حنبل و اسحاق بن راهویه است و ابن صلاح نیز بدان تصریح کرده است».[45]


شُبهات مستشرقین و دیگر فرقه‌ها علیه امام زُهری و ردّ آن:[46]

امام زهری به حق یکی از حفاظ أعلام است که نامش در صفحات تاریخ می‌درخشد و به شایستگی امام عصر خود است. اما با این وجود او نیز از اتهامات برخی فرقه‌ها و دشمنان شریعت در امان نمانده است. برخی از مورخان شیعه او را به حرکت در رکاب امویان و ارضای آنان با ساختن احادیث به سود آن‌ها متهم کرده‌اند. بر اساس ادعای آنان بنی‌امیه برای به دست آوردن مشروعیت نزد مردم از برخی از علمای صحابه و تابعین سود برده‌اند.

آنان اتهاماتی را بر برخی از راویان حدیث وارد ساخته‌اند که با واقعیت هم‌خوانی ندارد. مستشرق یهودی مجارستانی، «ایگناز گلدزیهر» (1850-1921م) بیش از دیگران به طرح این اتهامات پرداخته است. تحقیقات وی یکی از سلسله تحقیقاتی است که به هدف زیر سوال بردن جانب تشریعی اسلام انجام گرفته است. چنانکه پیش از زهری و بیش از او، صحابی جلیل ابوهریره ـ رضی الله عنه ـ مورد تهمت حدیث سازی قرار گرفته است زیرا این دو شخصیت بیشترین کسانی هستند که در میان صحابه و تابعین به روایت حدیث پرداخته‌اند و شک وارد ساختن در مصداقیت و امانت آن‌ها باعث ایجاد شک در بخش عظیمی از منبع دوم تشریع یعنی سنت خواهد شد و در نتیجه بخش بزرگی از شریعت اسلام مورد تشکیک قرار خواهد گرفت.

مورخ شیعی، یعقوبی (وفات: 291 هـ) می‌گوید: «عبدالملک اهل شام را از حج باز داشت زیرا ابن زبیر [که در آن هنگام قدرت را در مکه در دست داشت] از آن‌ها بیعت می‌گرفت. عبدالملک که چنین دید آنان را از رفتن به سوی مکه منع نمود، پس مردم ناله کردند و گفتند: ما را از حج بیت الله الحرام باز می‌داری درحالی که این فرضی است از جانب خداوند؟ او به مردم گفت: این ابن شهاب زُهری است که شما را از رسول الله ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ چنین حدیث می‌گوید که: «بار سفر بسته نمی‌شود مگر به سه مسجد: مسجدالحرام و مسجد من و مسجد بیت المقدس» و این مسجد برای شما جای مسجدالحرام را می‌گیرد و این صخره نیز روایت شده است که رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ پایش را هنگامی که به آسمان عروج کرد بر آن گذاشته است و جایگزین کعبه است. پس عبدالملک بر روی صخره قبه‌ای ساخت و برای آن پرده‌های ابریشمی برافراشت و برای آن خادمان و حاجبانی برگرفت و مردم را به طواف آن همانند طواف کعبه وا داشت...»[47]

برای ادعایی که یعقوبی در تاریخ خود کرده است هیچ مدرک معتبری در هیچیک از منابع اسلامی نیافتم. نه طبری از این واقعه یادی کرده است و نه ابن سعد و ابن اثیر و ابن کثیر و نه ذهبی. چنانکه خود یعقوبی نیز آن را به منبع خاصی ارجاع نداده است. آنچه نزد من راجح است این است که گلدزیهر از نظریهٔ یعقوبی اطلاع یافته و آن را در تایید نظریهٔ خویش یافته و به آن چنگ زده است.

اینجا ادعای گلدزیهر و یعقوبی را در برابر حقایق تاریخی قرار خواهیم داد تا صحت تاریخی موارد اصلی مورد ادعای این دو شخص را مورد بررسی قرار دهیم:

1- ادعای جلوگیری از حج اهل شام توسط عبدالملک بن مروان.

2- بنای قبة الصخرة توسط عبدالملک برای آنکه به جای کعبه مورد حج و طواف قرار گیرد.

3- استفاده از احادیث ساخته شده توسط زهری محدث بزرگ دوران برای قانع کردن مردم.

4- دلیل اینکه زهری این احادیث را ساخته است این است که وی دوست عبدالملک بن مروان بود و با او رفت و آمد داشت و احادیث وارد شده در فضائل بیت المقدس تنها از طریق زُهری روایت شده‌اند.[48]

پاسخ به این اتهامات:

1- اینکه عبدالملک بن مروان مردم شام را از حج باز بدارد غیر معقول است زیرا حج فریضه‌ای است واجب بر هر مسلمانی که توانایی آن را دارد؛ چگونه ممکن است کسی مانند عبدالملک [به دلایل سیاسی] مردم را از حج باز بدارد در حالی که خود او معروف به عبادت و صلاح و علم بود تا جایی که پیش از خلافت جزو فقهای مدینه به شمار می‌رفت. ابوالزناد می‌گوید: «فقهای مدینه چهار کسند: سعیدبن مسیب و عروة بن زبیر و قبیصة بن ذؤیب و عبدالملک بن مروان»

منطقی نیست که عبدالملک بن مروان مردم را از حج باز دارد و ائمهٔ تابعین که در دوران وی کم نبودند سکوت پیشه کنند و دست از طاعت او نکشند. همچنین دلایل تاریخی بسیاری هست که ثابت می‌کند عبدالملک مردم شام را از حج منع نکرده است چنانکه در تاریخ طبری آمده است: «در این سال ـ یعنی سال 68 هجری ـ در عرفات در یک آن چهار پرچم برافراشته شده بود. محمد بن عمر می‌گوید: شرحبیل بن ابی‌عون از پدرش چنین نقل کرده است که: به سال 68 هجری چهار پرچم در عرفات وجود داشت: ابن حنفیة و یارانش لوای خود را داشتند... و ابن زبیر لوای خود را داشت... و نجدهٔ حروری (از خوارج) پشت سر آن دو بود و لوای بنی‌امیه در سمت چپ آنان قرار داشت».[49]

2- منابع اسلامی ذکر نکرده‌اند که عبدالملک قبة الصخرة را بنا کرده است بلکه از فرزند وی ولید بن عبدالملک به عنوان بانی آن نام برده‌اند. دکتر مصطفی سباعی ـ رحمه الله ـ می‌گوید: «نیافته‌ایم که آنان حتی یک روایت را آورده باشند که بنای آن را به عبدالملک نسبت داده باشد، و شکی در این نیست که بنای آن به هدف حج ـ آنطور که گلدزیهر ادعا می‌کند ـ از بزرگترین حوادث و مهم‌ترین آن‌ها در تاریخ اسلام است و منطقی نیست مورخان مسلمان از کنار چنین قضیه‌ای به سادگی گذر کنند در حالی که آنان حوادث کوچک‌تر و کم اهمیت‌تر از این را مانند وفات علما و بر عهده گرفتن قضاوت توسط افراد و دیگر حوادث، در کتاب‌های خود آورده‌اند. بنابراین اگر عبدالملک آن را بنا کرده بود آن را ذکر می‌کردند اما می‌بینیم آنان بنای آن را در دوران ولید ذکر نموده‌اند.

البته در کتاب «الحیوان» دمیری به نقل از ابن خلکان آمده است که عبدالملک قبة الصخرة را بنا کرده است و عبارت وی چنین است: «عبدالملک آن را بنا نمود و مردم در روز عرفه نزد آن وقوف می‌کردند» اما با وجود ضعف تاریخی نسبت بنای آن به عبدالملک و مخالفت آن با آنچه ائمهٔ علم تاریخ ذکر کرده‌اند، این جمله دلیل آن نیست که وی ـ یعنی عبدالملک ـ آن را به این هدفه ساخته است بلکه ظاهر این جمله نشان دهندهٔ این است که مردم خود این کار را انجام می‌دادند و اشاره‌ای به حج نیز در آن نیست، بلکه در آن به وقوف نزد قبة الصخرة در روز عرفه اشاره شده است که این عادت در بسیاری از سرزمین‌های اسلامی شایع بود و فقها آن را بد دانسته‌اند، و مردم تنها نزد قبة الصخرة چنین کاری نمی‌کردند بلکه مردم هر سرزمین عادت داشتند در این روز به نزد بنای مشهور و مهم سرزمین خود می‌رفتند و همچون حجاج که در عرفه وقوف می‌کنند نزد آن می‌ایستادند».[50]

همچنین از جمله دلایلی که نشان‌دهندهٔ بطلان ادعای گلدزیهر است موضع دشمنان و مخالفان امویان است که هیچ اشاره‌ای به این حادثه نکرده‌اند. اگر ادعای یعقوبی و گلدزیهر صحیح بود طبیعتا دشمنان او چنین حادثه‌ای را که باعث تکفیر عبدالملک می‌شد رها نمی‌کردند و از آن در تبلیغات خود علیه امویان سود می بردند.

3- اما اینکه عبدالملک با کمک زهری که به سود وی حدیث می‌ساخته است سعی در این نموده که مردم را به حج بیت المقدس وادار کند به طور قطع صحیح نیست و ما سعی می‌کنیم از دو جنبه به رد این اتهام بپردازیم. نخست از طریق بیان رابطهٔ زُهری با امویان و دوم از منظر تاریخی.

الف: رابطهٔ زُهری با امویان:

این صحیح است که زهری میان حجاز و شام رفت و آمد داشت و بر بنی‌امیه وارد می‌شد، اما او کسی نبود که به پای آن‌ها بیفتد یا آنکه دین خود را به دنیا بفروشد. زهری بسیار والاتر از آنی است که دشمنان اسلام تصور می‌کنند و والاتر از آن چیزی است که یعقوبی و گلدزیهر و دیگران ادعا می‌کنند.

امام زهری مرد صلاح و پایداری بر حق بود و حق را برای خلفای بیان می‌نمود حتی اگر به مذاقشان نمی‌ساخت و آنان را به پیمودن راه حق وا می‌داشت و هرگز با آنان از در مداهنه و سازش وارد نمی‌شد. ابن عساکر با سند خود از امام شافعی از عمویش روایت نقل می‌کند که گفت: «سلیمان بن یسار بر هشام وارد شد؛ هشام به او گفت: ای سلیمان {آنکه قسمت عمدهٔ آن [گناه] را بر عهده گرفت}[51] چه کسی است؟ سلیمان به او گفت: عبدالله بن أبی بن سلول. هشام به او گفت: دروغ گفتی، او علی بن ابی‌طالب است.

سپس ابن شهاب بر او وارد شد. هشام به او گفت: منظور از {آنکه قسمت عمدهٔ آن را بر عهده گرفت} چه کسی است؟ ابن شهاب گفت: او عبدالله بن أبی بن سلول است. هشام گفت: دروغ گفتی، او علی بن ابی‌طالب است. ابن شهاب گفت: من دروغ می‌گویم؟! پدر نداری! [52] به خداوند سوگند اگر ندا دهنده‌ای از آسمان ندا دهد که خداوند دروغ را حلال کرده است دروغ نخواهم گفت! عروة بن ولید و سعید بن مسیب و عبیدالله بن عبدالله و علقمة بن وقاص، همه‌شان از عائشه ـ رضی الله عنها ـ چنین روایت کرده‌اند که: آنکه بخش عمدهٔ آن گناه [یعنی افک] را بر دوش گرفت عبدالله بن أبی است.[53]

این است موضع ابن شهاب در برابر امویان و رابطه‌ای که با آنان داشت، آیا با این وجود منطقی است که برای خاطر آن‌ها بر رسول الله ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ دروغ ببندد؟

امام اوزاعی ـ رحمه الله ـ می‌گوید: «ابن شهاب هرگز با هیچ پادشاهی که به دربار وی وارد می‌شد مداهنه و سازش نکرد».[54]

اما آنچه از یزید بن یحیی روایت شده که می‌گوید: «چه مردی بود او اگر با هم‌نشینی پادشاهان خود را خراب نمی‌کرد» خبری است ضعیف و در سند آن دو شخص مجهول وجود دارند.

رابطهٔ زُهری با امویان رابطه‌ای است شریف، رابطهٔ عالم راستگو که در راه خداوند از سرزنش کسی هراس ندارد. حتی این که او معلم فرزندان هشام بن عبدالملک بود یا منصب قضاوت را در حکومت یزید بن عبدالملک بر عهده داشت هیچ ضربه‌ای به شخصیت او وارد نمی‌سازد. آموزش فرزندان خلیفه و تربیت آنان چه چیز از مقام زهری می‌کاهد؟ این که او آنان را بر اساس تربیت اسلامی بار آورد جز خدمتی برای اسلام و مسلمانان است؟ یا آنکه بهتر است کسان دیگر که اهداف مادی و پست دارند فرزندان خلیفه را بر اساس دوستی شهوات و لهو و هوسرانی تربیت کنند؟

زُهری که در حضور خلیفهٔ قدتمند اموی از گفتن کلمهٔ حق ترسی ندارد چرا باید از منصب قضاوت بترسد؟

ب: محال بودن ادعای یعقوبی و گلدزیهر از نظر تاریخی:

گلدزیهر می‌گوید: «اینجا بود که عبدالملک ابن شهاب را که در جهان اسلام مشهور بود برای ساختن احادیث به نفع خود مناسب دید و زهری نیز احادیثی وضع نمود از جمله...»

این ادعایی است غیر منطقی زیرا ابن شهاب بر اساس صحیح‌ترین اقوال در سال 50 هجری به دنیا آمده است و دشمنی و درگیری میان عبدالله بن زبیر و عبدالملک بن مراون بین سال‌های 65 تا 73 هجری وجود داشت، اگر نظریهٔ برخی از مستشرقان را صحیح بدانیم که عبدالملک قبة الصخرة را در سال 72 هجری ساخته است سن زُهری در آن هنگام تنها 22 سال خواهد بود که وی در این سن هنوز مشهور نبود بلکه در آغاز طلب علم قرار داشت و در جهان اسلام شناخته شده نبود و بسیاری از تابعین از او مشهورتر بودند از جمله سعید بن مسیب و قبیصة بن ذؤیب و قاسم بن محمد و دیگران. عبدالملک هیچگاه سعی نکرد از یکی از آنان بهره‌برداری سیاسی کند با وجود آنکه قبیصة بن ذؤیب نزد وی بود.

از سوی دیگر ابن شهاب پیش از سال 80 هجری به نزد عبدالملک نرفت. وی چنان که خود می‌گوید در سال 82 هجری نزد عبدالملک رفت. آیا زُهری نُه سال پس از وفات ابن زبیر چنین احادیثی را جعل کرده است؟ حتی اگر فرض کنیم وی پیش از شهادت ابن زبیر به دمشق رفته و برای باز داشتن مردم از حج خانهٔ خدا حدیث جعل کرده است آیا مردم به همین سادگی حرف او را باور می‌کردند؟ و آیا صحابه و بزرگان تابعین که در دمشق بودند در برابر حرف او ساکت می‌نشستند؟ آیا با عقل سازگار است که احادیث جعلی او از نگاه تیزبین علمای بزرگ و ناقدان سرسختی که آن روزگار کم نبودند در امان بماند؟ و اصلا آیا منطقی است که ابن شهاب ـ آنطور که گلدزیهر ادعا می‌کند ـ حدیثی جعل کند که با آن مناسک حج را  که رکنی از ارکان اسلام است تغییر دهد سپس با این وجود علما و طلاب علم به او اعتماد کنند؟ این را نیز باید در نظر بگیریم که چنین کاری باعث خارج شدن از دین و کافر شدن چنین شخصی خواهد شد. آیا همهٔ امت نسل اندر نسل جنایتی به این بزرگی را کشف نکردند تا آنکه یعقوبی به آن پی ببرد و گلدزیهر آن را تایید کند؟ یا اینکه نه، آنکه نخست چنین ادعایی کرده است دروغگویی بیش نیست و آنکه تاییدش نموده نیز کینه‌توزی است که کاری با حقیقت علمی ندارد؟!

اگر حتی بخش از چیزی که اینها دعا کرده‌اند درست بود، پیش از همه شیخ او سعید بن مسیب که این حدیث را از او روایت کرده است بر او می‌شورید و سکوت پیشه نمی‌کرد اما چنین چیزی هرگز رخ نداده است.

4- گلدزیهر برای صحت ادعای خود مبنی بر جعل احادیث فضیلت بیت المقدس توسط زُهری چنین استدلال نموده که وی دوست عبدالملک بن مروان بوده و نزد وی برو و بیا داشته است. و احادیثی که در فضائل بیت المقدس وارد شده است تنها از طریق زُهری روایت شده‌اند.

اما این ادعایی است مردود که حقایق تاریخی و دیگر احادیث آن را زیر سوال می‌برد. هنگامی که زُهری برای بار اول بر عبدالملک وارد شد توسط قبیصة بن ذؤیب توانست بر وی داخل شود و حدیث قضاوت عمر بن خطاب ـ رضی الله عنه ـ در مسالهٔ مادران فرزندان، را برای وی روایت نمود. عبدالملک از نسب او پرسید و به او یادآور شد که پدر وی به همراه ابن زبیر علیه آنان جنگیده است... اگر وی دوست عبدالملک بود نیازی به این نداشت که کسی برای وارد شدن او به دربار واسطه شود، همچنانکه عبدالملک نیازی به پرسیدن نسب او نداشت. گذشته از این عبدالملک بن مروان متولد سال 26 هجری است و انتقال او و پدرش به شام در سال 64 هجری رخ داده است یعنی زمانی که ابن شهاب تنها 14 سال داشته است؛ چطور ممکن است میان یک مرد 38 ساله با نوجوانی 14 ساله رابطهٔ دوستی صورت گرفته باشد؟

از سوی دیگر حدیث «بار سفر بسته نمی‌شود مگر به سوی سه مسجد...» از طرق مختلفی غیر از طریق زُهری روایت شده است و تنها ابن شهاب آن را روایت نکرده است و تمام کتاب‌های سنت آن را روایت کرده‌اند.

امام بخاری این حدیث را از غیر طریق زهری از ابی‌الولید از شعبة بن حجاج از عبدالملک از قزعة مولای زیاد از ابوسعید خدری روایت کرده است.

امام مسلم نیز این حدیث را از سه طریق روایت کرده است که تنها یکی از آن‌ها از طریق زهری است...

بنابراین آنطور که گلدزیهر ادعا می‌کند، تنها زهری این حدیث را روایت نکرده است و آن را برای خشنودی عبدالملک بن مروان جعل نکرده است بلکه دیگران از جمله کبار صحابه و تابعین نیز آن را روایت کرده‌اند، پس این حدیث صحیح است و هیچ اشکالی در آن نیست و ادعای یعقوبی و گلدزیهر باطل و بی اساس است.[55]


برخی از سخنان وی:

«ما نزد عالم می‌آمدیم اما آنچه از ادب او می‌آموختیم بیش از آن چیزی بود که از علمش می‌آموختیم».[56]

«خداوند با چیزی بهتر از علم عبادت نشده است».[57]

«سه چیز است که اگر در قاضی باشد او دیگر قاضی نیست: اگر سرزنش را بد بداند و از مدح خوشش آید و عزل برایش ناخوشایند باشد».[58]

«مردم از سخن عالمی خوششان نمی‌آید مگر با عمل، و عملی نخواهد بود مگر با علم».[59]

«ایمان به قَدَر نظام توحید است، هر که توحید آورد اما به تقدیر ایمان نیاورد، این ناقض توحید اوست».[60]

«اگر مجلس به درازا کشد شیطان از آن بهره‌ای خواهد داشت».[61]


وفات امام ابن شهاب زُهری:

امام ابن شهاب زهری به تاریخ 17 رمضان سال 124 هجری دار فانی را وداع گفت.[62]

بر اساس گفتهٔ واقدی وی در آن هنگام 72 سال سن داشت. او را در کنار ملکی به نام اداما که از آن وی بود واقع در پشت شَغب و بَدّا که در پایان منطقهٔ حجاز و آغاز فلسطین قرار دارد، دفن نمودند.[63] قبر او بر سر راه قرار دارد تا هر که بر او می‌گذرد برایش دعا کند.[64]

خداوندا امام زهری را مورد رحمت خویش قرار دهد و او را برای خدماتی که در خدمت سنت نبوی نمود پاداش جزیل عطا نماید. آمین.

نویسنده: عبدالله .م

عصر اسلام
IslamAge.com


منابع:

1- تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر والأعلام، شمس الدین محمد بن احمد بن عثمان ذهبی، تحقیق: دکتر عمر عبدالسلام تدمری، دارالکتاب العربی، 1408 هـ 1988 م.

2- تهذیب التهذیب، حافظ شهاب الدین ابوالفضل احمد بن علی بن حجر عسقلانی شافعی (773-852 هـ)، به اهتمام: ابراهیم الزیبق و عادل مرشد، موسسة الرسالة، 1416 هـ 1995 م.

3- السنة قبل التدوین، محمد عجاج الخطیب، مکتبة وهبة، چاپ دوم: 1408هـ 1988م.

4- سیر أعلام النبلاء، شمس الدین محمد بن احمد بن عثمان ذهبی (وفات: 748 هـ 1374 م) تحقیق: شعیب ارناؤوط، موسسة الرسالة، چاپ دوم: 1402 هـ 1982 م.

5- شذرات الذهب فی أخبار من ذهب، ابن عماد شهاب الدین ابی‌الفلاح عبدالحی بن محمد عکری حنبلی دمشقی (1032-1089 هـ)، تحقیق: عبدالقادر أرناؤوط و محمود أرناؤوط، دار ابن کثیر 1406هـ 1986م.

6- طبقات کبیر (طبقات ابن سعد)، محمد بن سعد بن منیع زهری (وفات: 230 هـ)، تحقیق: دکتر علی محمد عمر، مکتبة الخافقجی بالقاهرة، 1421 هـ 2001 م.

7- من أعلام السلف، احمد فرید، دار الإیمان اسکندریة، 1418هـ 1998م.

8- الوافی بالوفیات، صلاح الدین خلیل بن ایبک الصفدی (وفات: 764 هـ) تحقیق: احمد أرناؤوط و ترکی مصطفی، دار إحیاء التراث العربی، 1420هـ 2000 م.

9- وفیات الأعیان و أنباء أبناء الزمان، ابوالعباس، شمس الدین بن أحمد بن محمد بن ابي بکر بن خلکان (608-681 هـ) تحقیق: دکتر احسان عباس، دار صادر بیروت، 1414 هـ 1994 م.


[1]  أعلام السلف، به نقل از تهذیب الکمال.

[2]  وفیات الأعیان.

[3]  این در واقع نخستین تدوین رسمی حدیث است، اما تدوین حدیث به صورت غیر رسمی پیش از وی نیز صورت گرفته است. نگا: السنة قبل التدوین.

[4]  سیر أعلام النبلاء.

[5]  السنة قبل التدوین.

[6]  من أعلام السلف، به نقل از تذکرة الحُفاظ ذهبی.

[7]  تهذیب التهذیب.

[8]  همان.

[9]  همان.

[10]  همان.

[11]  زهری به دو هدف حدیث می‌نوشت: برای کمک به حفظ و پس از آن نوشته‌هایش را پاک می‌کرد و همچنین به درخواست خلفای بنی‌امیه احادیث را بر کاغذ می‌آورد اما خود وی از حفظی قوی برخوردار بود و نیازی به نوشتن نداشت چنانکه ذهبی پس از ذکر نوشتن حدیث توسط او می‌گوید: «زهری حافظ بود و نیازی به نوشتن نداشت و چه بسا حدیث را می‌نوشت و پس از حفظ آن را پاک می‌کرد». نگا: تاریخ اسلام جلد 8 صفحهٔ 228

[12]  من أعلام السلف، به نقل از تهذیب الکمال.

[13]  همان.

[14]  همان.، به نقل از حلیة الأولیاء.

[15]  همان.، به نقل از حلیة الأولیاء.

[16]  همان.، به نقل از حلیة الأولیاء.

[17]  سیر أعلام النبلاء.

[18]  همان.

[19]  من أعلام السلف، به نقل از حلیة الأولیاء.

[20]  همان.

[21]  همان.

[22]  تهذیب التهذیب.

[23]  السنة قبل التدوین.

[24]  همان، به نقل از صحیح امام مسلم.

[25]  تهذیب التهذیب.

[26] السنة قبل التدوین، به نقل از «الجرح والتعدیل».

[27]  سیر أعلام النبلاء.

[28]  همان.

[29]  همان.

[30]  السنة قبل التدوین، به نقل از تاریخ دمشق.

[31]  همان، به طور خلاصه.

[32]  به نقل از تقیید العلم صفحهٔ 108.

[33]  به نقل از فتح الباری و ابونعیم در تاریخ اصفهان.

[34]  به نقل از سنن دارمی.

[35]  به نقل از جامع بیان العلم و فضله، و حلیة الأولیاء.

[36]  به نقل از الرسالة المستطرفة.

[37]  السنة قبل التدوین.

[38]  همان.

[39]  همان.

[40]  همان.

[41]  همان.

[42]  همان.

[43]  همان.

[44]  همان.

[45]  همان.

[46]  این بخش را به اختصار از کتاب «السنة قبل التدوین» نوشته دکتر عجاج الخطیب نقل کرده‌ام.

[47]  به نقل از تاریخ یعقوبی

[48]  موضوع خطرناکی که در این تهمت وجود دارد دروغین دانستن احادیث فضائل بیت المقدس است. در واقع اهمیتی که گلدزیهر یهودی برای این تهمت قائل شده به موضوع فلسطین و فضیلت آن از نطر اسلامی نیز مربوط است. بسیاری از صهیونیست‌ها حتی در حال حاضر نیز می‌خواهند اینگونه القا کنند که بیت‌المقدس و مسجدالاقصی اهمیتی از نظر اسلامی ندارد و پس از تحویل قبله از مسجدالاقصی به مسجدالحرام دیگر این سرزمین از هیچ جایگاه اسلامی برخوردار نیست. پس می‌توان گفت چنین تهمتی دو هدف دارد: به زیر سوال بردن شخصیت زهری و ضربه وارد کردن به موقعیت اسلامی بیت المقدس. (عبدالله .م)

[49]  به نقل از تاریخ طبری.

[50]  به نقل از «السنة ومکانتها فی التشریع الاسلامی» نوشتهٔ دکتر مصطفی سباعی.

[51]  بخشی از آیهٔ 11 سورهٔ نور: {إِنَّ الَّذِينَ جَاؤُوا بِالْإِفْكِ عُصْبَةٌ مِّنكُمْ لَا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَّكُم بَلْ هُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ لِكُلِّ امْرِئٍ مِّنْهُم مَّا اكْتَسَبَ مِنَ الْإِثْمِ وَالَّذِي تَوَلَّى كِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذَابٌ عَظِيمٌ}

[52]  لفظی که ابن شهاب به کار برده است «لا أبا لك» است که گرچه در ظاهر لغوی به معنای «پدر نداری» است اما در اصطلاح عرب فحش نیست بلکه آنطور که خلیل می‌گوید به معنای این است که پشتیبانی جز خود نداری. و بیشتر برای تنبیه و متوجه ساختن شخص به کار می‌رود مانند لفظ «ثکلتك أمك» (مادرت به عزایت بنشیند) که در حدیث نیز آمده است اما به معنای ظاهرش نیست بلکه در لفظ عرب برای متوجه ساختن شخص به کار می‌رود.

[53]  به نقل از تاریخ دمشق.

[54]  همان.

[55]  السنة قبل التدوین، با کمی تلخیص و تصرف.

[56]  تاریخ اسلام ذهبی.

[57]  همان، به روایت از معمر.

[58]  همان، به روایت یحیی بن حمزة.

[59]  همان، به نقل از ولید بن مسلم.

[60]  سیر أعلام النبلاء، به نقل از یونس از ابن شهاب.

[61]  همان.

[62]  سیر أعلام النبلاء، به نقل از ابن سعد و خلیفة و زبیر. ذهبی می‌افزاید: یحیی القطان وفات زهری را در سال 123 یا 124 هجری دانسته است و ابوعبید و یحیی بن مُعین نیز همین را گفته‌اند. معن بن عیسی می‌گوید: برادرزادهٔ زهری می‌گوید عموی او به سال 124 هجری درگذشته است.

[63]  وفیات الأعیان.

[64]  همان.

 

بازگشت به بالا

بازگشت به نتایج قبل

ارسال به دوستان

چاپ  
 

تبـلیغـا  ت

     

سايت اسلام تيوب

اخبار جهان اسلام

 
 

تبـلیغـا  ت

 

سایت نوار اسلام

دائرة المعارف شبکه اسلامی

 
 

 حـد  یـث

 

حدیث: (وَيْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ) و رد شبهه ی روافض درباره ی معاویه رضی الله عنه.


از جمله امور واجب بر مسلمان؛ داشتن حسن ظن به صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم است. زیرا صحابه بهترین یاران برای بهترین پیامبر بودند. در نتیجه حق آنان ستایش است. و کسی که به آنان طعن زند در واقع به دین خود طعن زده است.


امام ابو زرعه رازی رحمه الله در این باره فرموده: (اگر کسی را دیدی که از شأن و منزلت صحابه می کاهند؛ پس بدان که وی زندیق است. زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم بر ما حق دارند همانطور که قرآن بر ما حق دارد. و صحابه همان کسانی بودند که قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم را به ما رسانده اند. و چنین افرادی فقط می خواهند شاهدان ما را خدشه دار کنند تا از این طریق به صحت قرآن و سنت طعن وارد کنند. در نتیجه آنان زندیق اند)[1].


و یکی از صحابه ای که به ایشان تهمت می زنند؛ صحابی جلیل معاویه رضی الله عنه است. با استدلال به حدیث: (افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند)[2]. که در این مقاله می خواهیم این شبه را رد کنیم.


همانطور که می دانیم عده ای از صحابه ی رسول الله صلی الله علیه و سلم در جنگ صفین به خاطر اجتهاد و برداشتی که داشتند؛ طوری که به نظر هر طرف چنین می رسید که وی بر حق است؛ به قتل رسیدند. به همین دلیل وقتی برای بعضی از آنها روشن شد که در اشتباه بوده اند؛ بر آنچه انجام دادند؛ پشیمان شدند. و پشمیانی توبه است. و توبه؛ گناهان گذشته را پاک می کند؛ بخصوص در حق بهترین مخلوقات و صاحبان بالاترین مقام و منزلت ها بعد از پیامبران و انبیاء الله تعالی.


و کسی که درباره ی این موضوع تحقیق می کند؛ برایش مشخص خواهد شد که سبب این قتال اهل فتنه بودند همان گروهی که باطل را انتشار می دادند.


و همانطور که می دانیم در این قتال بسیاری از صحابه رضی الله عنهم برای ایجاد صلح بین مردم خارج شدند؛ زیرا جنگ و خونریزی متنفر ترین چیز نزد آنان بود.


امام بخاری رحمه الله با سندش از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت کرده: (روزی ابوسعید خدری رضی الله عنه در حال سخن گفتن بود که صحبت از ساختن مسجد نبوی به میان آورد و گفت: ما هر كدام یک خشت حمل می ‌كردیم. ولی عمار دوتا، دوتا حمل می كرد. رسول الله صلی الله علیه و سلم او را دید. و در حالی كه گرد و خاک را از او دور می‌ ساخت، فرمود: افسوس برای عمار، كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد.عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند. راوی می‌ گوید: عمار بعد از شنیدن این سخن ‏گفت: از فتنه‌ها به الله پناه می ‌برم)[3].


اما در این حدیث مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به اسباب آن است که همان پیروی از امیر است. و مقصود از دعوت به سوی آتش؛ دعوت به اسباب آن یعنی اطاعت نکردن از امیر و خروج علیه وی است.


اما کسی که این کار را با اجتهاد و برداشتی که جایز باشد؛ می کند؛ معذور خواهد بود.


حافظ ابن کثیر رحمه الله درباره ی این حدیث چنین می فرماید: (این حدیث از جمله دلائل نبوت است؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه و سلم درباره ی کشته شدن عمار به دست گروهی یاغی خبر می دهد. و قطعا هم این اتفاق افتاد. و عمار را در جنگ صفین اهل شام به قتل رساندند. که در این جنگ عمار با علی و اهل عراق بود. چنان که بعدا تفاصیل آن را بیان خواهم کرد. و علی در این موضوع بر معاویه اولویت داشت.


و هرگز جایز نیست که به خاطر نام یاغی بر یاران معاویه آنان را کافر بدانیم. چنانکه فرقه ی گمراه شیعه و غیره چنین می کنند. زیرا آنان  با اینکه در این کار نافرمانی کردند؛ اما در عین وقت مجتهد بودند. یعنی با اجتهاد مرتکب چنین عملی شدند. و همانطور که واضح است و همه می دانیم هر اجتهادی صحیح و درست در نمی آید. بلکه کسی که اجتهادش صحیح درآید؛ دو اجر می برد و کسی که در اجتهادش خطا کرده باشد؛ یک اجر به وی خواهد رسید.


و کسی که در این حدیث بعد از سخن: (كه توسط یک گروه یاغی به قتل می رسد) بیافزاید و بگوید: (الله تعالی شفاعت مرا به وی روز قیامت نمی رساند). در حقیقت افترای بزرگی بر رسول الله صلی الله علیه و سلم زده است. زیرا هرگز رسول الله صلی الله علیه و سلم چنین چیزی را نگفته اند. و از طریق صحیح نقل نشده است. والله اعلم.


اما معنای این فرموده که: (عمار آنها را به بهشت فرا می خواند و آنها وی را به سوی آتش، دعوت می ‌دهند) چنین بوده که عمار و یارانش اهل شام را به اتحاد و همدلی دعوت می کرد. اما اهل شام می خواستند چیزی را به دست آورند که دیگران بیشتر از آنان حق داشتند آن را به دست آورند. و نیز می خواستند مردم به صورت جماعات و گروه های مختلفی باشند که هر کدام از آن جماعات برای خود امامی داشته باشند؛ در حالی که چنین چیزی امت را به اختلاف و تضاد می رساند. طوری که هر گروه به راه و روش خود پایبند می بودند و لو که چنین قصد و هدفی هم نداشته باشند)[4].


و حافظ ابن حجر رحمه الله در این باره می فرماید: (اگر گفته شود: عمار در صفین کشته شد؛ در حالی که وی با علی بود. و کسانی هم که وی را به قتل رساندند معاویه و گروهی از صحابه بود که با او همکاری می کردند. پس چطور ممکن است که رسول الله صلی الله علیه و سلم گفته باشد آنان یعنی گروه معاویه و یارانش به آتش دعوت می کردند؟


در جواب می گوییم: زیرا آنان (گروه معاویه و یارانش) گمان می کردند که به سوی بهشت دعوت می دهند. و همانطور که واضح و آشکار است همه ی آنها مجتهد بودند در نتیجه به خاطر پیروی از گمانشان هرگز سرزنش و توبیخ نمی شوند. بنا بر این مقصود از دعوت به سوی بهشت؛ دعوت به عوامل آن که همان اطاعت از امام است؛ می باشد. و عمار آنان را به پیروی از علی رضی الله عنه دعوت می داد؛ زیرا علی در آن زمان امام واجب الطاعه بود. در حالی که معاویه و گروهش به خلاف آنان دعوت می دادند؛ که آن هم به خاطر برداشتی بود که در آن هنگام به آن رسیده بودند)[5].


بنا بر این نکته ی مهم در این مسأله این است که بین مجتهدی که اشتباه کرده با کسی که به عمد فساد و فتنه به راه می اندازد؛ تفاوت و تباین قائل شویم.


و برای اثبات این قضیه این فرموده ی الله عزوجل را برایتان بیان می کنم که می فرماید: (و اگر دو گروه از مؤمنان با يکديگر به جنگ برخاستند، ميانشان آشتی افکنيد و اگر يک گروه بر ديگری تعدی کرد، با آن که تعدی کرده است بجنگيد تا به فرمان الله بازگردد پس اگر بازگشت، ميانشان صلحی عادلانه برقرار کنيد و عدالت ورزيد که الله عادلان را دوست دارد * يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد، و از الله بترسيد، باشد که شما مشمول رحمت شويد)[6].


همانطور که در آیه می بینیم؛ جنگ بین مؤمنین امکان دارد که پیش آید؛ اما بدون اینکه اسم ایمان از یکی از گروه ها برداشته شود. زیرا در آیه بعد فرموده: (يقيناً مؤمنان برادرند، پس ميان برادرانتان صلح (وآشتی) بر قرار کنيد). یعنی با اینکه با یکدیگر می جنگند امام باز هم آنها را برادر نامیده و به مسلمانان دیگر دستور داده که بین آنها صلح و آشتی برقرار کنند.


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در باره ی این آیه فرموده: (همانطور که روشن و آشکار است الله سبحانه و تعالی با اینکه ذکر کرده دو گروه باهم می جنگند؛ و یکی بر دیگری تعدی می کند؛ اما هر دو را برادر نامیده و دستور داده که در ابتدا بین آنها صلح برقرار کنیم. سپس فرموده اگر یکی از آن دو گروه بر دیگری تعدی کرد؛ با آن گروه بجنگید. به عبارت دیگر از همان ابتدای امر دستور به جنگ با آنان نداده است؛ بلکه در ابتدا دستور به برقراری صلح داده است.


علاوه بر این رسول الله صلی الله علیه و سلم خبر دادند که خوارج را گروهی خواهد کشت که نردیکتر به حق هستند. و همانطور که می دانیم علی بن ابی طالب و یارانش کسانی بودند که خوارج را کشتند.


در نتیجه این سخن رسول الله صلی الله علیه و سلم که آنان به حق نزدیکتر هستند؛ دلالت دارد بر اینکه علی و یارانش از معاویه و یارانش به حق نزدیکتر بودند؛ با وجود اینکه هر دو گروه مؤمن هستند و شکی در ایمان آنان نیست)[7].


و از ابی سعید خدری رضی الله عنه روایت شده که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: (هنگامی كه مسلمانان دچار اختلاف می شوند گروه خوارج از اسلام خارج می گردد و در چنين وضعی از ميان دو طايفه مسلمان كسی كه به حق نزدیکتر است با آنها می جنگد)[8].


شیخ الاسلام ابن تیمیه رحمه الله در این باره فرموده: (این حدیث صحیح دلیل بر این است که هر دو طائفه ی (علی و یارانش و معاویه و یارانش) که با هم می جنگند؛ بر حق هستند. اما علی و یارانش از معاویه و اصحابش به حق نزدیکتر هستند)[9].


پس نتیجه ای که می گیریم این است که: مجرد سخن: (به آتش دعوت می کنند)؛ به معنای کفر نیست. و از چنین برداشتی به الله تعالی پناه می بریم. و کسی که چنین برداشتی از این سخن می کند در واقع نشان دهنده ی جهل بیش از حد وی است. بلکه باید بدانیم این حدیث از احادیث وعید است؛ همانطور که ربا خوار یا کسی که مال یتیم را می خورد در آتش هستند؛ اما چنین کلامی مستلزم کفر فعل کننده ی آن نیست؛ با اینکه عملش حرام است بلکه حتی از گناهان کبیره است.


و بدین ترتیب این شبهه مردود و باطل است.

منبع: islamqa.info

مترجم: ام محمد

 

 

 

 

 

 



[1] ـ الكفاية في علم الرواية: (ص:49).

[2] ـ صحیح بخاری: (وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ).

[3] ـ صحیح بخاری: (أَنَّهُ كَان يُحَدِّث يَوْماً حَتَّى أَتَى ذِكْرُ بِنَاءِ الْمَسْجِدِ، فَقَالَ: كُنَّا نَحْمِلُ لَبِنَةً لَبِنَةً، وَعَمَّارٌ لَبِنَتَيْنِ لَبِنَتَيْنِ، فَرَآهُ النَّبِيُّ r فَيَنْفُضُ التُّرَابَ عَنْهُ، وَيَقُولُ:«وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ قَالَ: يَقُولُ عَمَّارٌ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الْفِتَنِ).

[4] ـ البداية والنهاية: (4/538).

[5] ـ فتح الباری: (1/542)، و مجموع فتاوى شيخ الإسلام: (4/437).

[6] ـ حجرات:9-10: (وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا ۖ فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَىٰ فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّىٰ تَفِيءَ إِلَىٰ أَمْرِ اللَّـهِ ۚفَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَيْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا ۖ إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ * إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْكُمْ ۚوَاتَّقُوا اللَّـهَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ ).

[7] ـ مجموع الفتاوى (25/ 305-306).

[8] ـ صحیح مسلم: (تَمْرُقُ مَارِقَةٌ عِنْدَ فُرْقَةٍ مِنْ الْمُسْلِمِينَ يَقْتُلُهَا أَوْلَى الطَّائِفَتَيْنِ بِالْحَقِّ).

[9] ـ مجموع الفتاوى: ( 4 / 467 ).

 
 

نظرسـنجی

 

آشنایی شما با سایت از چه طریقی بوده است؟


لينك از ساير سايت ها
موتورهاي جستجو
از طريق دوستان