تاریخ چاپ :

2024 Oct 22

www.islamage.com    

لینک  :  

عـنوان    :       

دستاوردهاي جهاد با مرتدها

بسم الله الرحمن الرحیم

 

جنگ با مرتدها، چنان دستاوردهايي به دنبال داشت كه به مرحله‌ي زماني و مكاني خاصي محدود نشد و آثار وپيامدهايش، باورها و انديشه‌هاي تمام نسل‌ها را در بلندمدت تحت تأثير قرار داد و بر منش‌ها و جريان‌هاي پس از خود در طول تاريخ به اندازه‌اي اثر گذاشت كه نسل‌هاي مختلف هم‌چنان از آن، بهره‌ي فكري و عملي مي‌برند. جنگ‌هاي دوران ارتداد، نشان داد كه:

 

1ـ اسلام، از تمام جريان‌ها و باورهاي فكري و عملي برتر است

پس از وفات رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم بسياري از اعراب از دين برگشتند. عمده‌ي كساني كه مرتد شدند،‌ تازه‌مسلماناني بودند كه هنوز اسلام و ايمان در وجودشان بايد و شايد جاي نگرفته بود يا منافقاني بودند كه وفات آن حضرت صلی الله علیه وسلم را بهترين فرصت بروز درون خود دانستند. كساني كه تحت فشار و در واپسين ايام دوره‌ي رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم مسلمان شدند، و همين‌طور آنان‌كه به كلي اسلام نياورده‌ بودند، بخش عظيمي از آشوب‌گران را تشكيل مي‌دادند. از آن دست كساني كه اسلام، در وجودشان بايد و شايد جاي نگرفته بود و با وفات رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم از دين برگشتند، مي‌توان به عيينه بن حصن فزاري اشاره كرد كه با نخستين جرقه‌ي فتنه، دست از اسلام كشيد و مرتد شد و دينش را به دنياي طليحه‌ي اسدي فروخت. او، در جريان جنگ به اسارت مسلمانان درآمد؛ دست و پايش را بستند و او را به مدينه فرستادند. زماني كه عيينه را در چنان حالتي وارد مدينه كردند، پسربچه‌هاي مدينه او را با شاخه‌هاي خرما مي‌زدند و مي‌گفتند: «اي دشمن خدا! آيا پس از ايمان به خدا كافر شدي؟!» او زير كتك بچه‌ها مي‌گفت: «به خدا كه من هرگز ايمان نياورده‌ام.»( تاريخ طبري (3/260)؛ حركة الردة، ص114)

 

 قبيله‌ي يمني عنس كه طليحه‌ي اسدي درميانشان ادعاي پيغمبري كرد، از آشوب‌گراني بودند كه اصلاً مسلمان نشده و در يمن جنايت‌هاي زيادي كرده و مسلمانان زيادي را كشته بودند. قرائت و برداشت نادرست از نص و قرآن، برخي را در باتلاق كفر فرو برد. چنان‌چه عده‌اي از آيه‌ي 103 سوره‌ي توبه كه خداوند متعال، به رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم دستور مي‌دهد: « خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ » يعني: «(اي پيامبر! بخشي) از اموال آنان (را به عنوان) زكات بگير»

چنين برداشت كردند كه گرفتن زكات مخصو صلی الله علیه وسلم رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم بوده و بدين جهت از اداي زكات امتناع كردند.

در شرح اين آيه در تفسير ابن‌كثير رحمه الله آمده است: برخي از كساني كه از اداي زكات امتناع كردند، بر اين باور بودند كه اداي زكات مخصو صلی الله علیه وسلم رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم بوده و به حاكم اسلامي يا جانشين او زكات داده نمي‌شود. ابوبكر صديقt با نظر مورد اجماع صحابهy اين برداشت نادرست از آيه را رد كرد و بر سر اداي زكات با آنان جنگيد و مجبورشان كرد در برابر حكم اسلام گردن نهند و آن‌گونه كه به رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم زكات اموالشان را مي‌پرداختند،‌ به جانشين آن حضرت صلی الله علیه وسلم نيز زكات مالشان را بپردازند.( تفسير ابن‌‌كثير (2/386))

 

يكي ديگر از زمينه‌هاي ظهور ارتداد، تعصبات قومي بود. مسيلمه‌ي كذاب با تكيه بر تعصب قومي وقبيله‌اي، بني‌حنيفه را به پيروي از خود و انكار نبوت پيامبر قريشي فراخواند و گفت: «به من بگوييد چرا قريش در نبوت و فرمانروايي از شما بهتر باشد؟ به خدا سوگند كه آن‌ها نه از شما بهترند و نه بيش‌تر؛ سرزمين شما، از سرزمين آن‌ها گسترده‌تر است و ثروت و دارايي‌شما افزون از ثروت آنان مي‌باشد.»( حركة الردة، ص124)

 

رجال بن عنفوه پس از آن‌كه قرآن و فقه آموخت، راه ضلالت را در پيش گرفت و درباره‌ي پيامبري رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم و ادعاي مسيلمه گفت: «اين دو، بزرگ و مهتر دو جماعتند كه چون دو قوچ با هم رقابت مي‌كنند و ما نيز قوچ خود را بيش‌تر از آن يكي مي‌خواهيم.» طلحه‌ي نمري نيز از روي تعصب قومي، ادعاي مسيلمه را پذيرفت؛ روايت شده پس از آن‌كه طلحه‌ي نمري به نزد مسيلمه رفت و از گفته‌هاي مسيلمه دانست كه او دروغ‌گويي بيش نيست، رو به مسيلمه كرد و گفت: «گواهي مي‌دهم كه تو دروغ‌گو هستي و محمد(ص) راست‌گو است؛ اما دروغ‌گوي ربيعه در نزد من از راست‌گوي مضر دوست‌داشتني‌تر است!»( تاريخ طبري (4/104))

خود مسيلمه نيز در صداقت محمد مصطفي صلی الله علیه وسلم و كذب و فريب خودش، هيچ ترديدي نداشت. در جنگ يمامه كه مسلمانان، زمام پيروزي را به دست گرفته بودند، پيروان مسيلمه به او زار مي‌زدند كه مگر تو به ما وعده‌ي پيروزي نمي‌دادي و آيات نصر و ظفر را از قرآنت نمي‌خواندي؟ مسيلمه گفت: «به خاطر آبرويتان بجنگيد كه اصلاً اينك بحث دين و ديانت نيست.»

 مرتدها، به قصد نابودي اسلام، به انديشه‌ها و اعمال پوچ و بي‌خودي روي آوردند و بر همين اساس نيز نيروهاي شر و شرارت گرد هم آمدند؛ اما شكست خوردند و تمام نقشه‌هايشان با وحدت و يك‌پارچگي مسلمانان به رهبري و مركزيت ابوبكر صديقt كه پرورده‌ي دست رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم بود، خنثي شد. ابوبكر صديقt به‌سان آهن‌‌ربايي قوي، در آن موقعيت تمام نيروهاي كارآمد را پيرامون خود جمع كرد و قوت و شوكت اسلام را به همگان ثابت كرد؛ منظورمان از هيبت و شوكت اسلام، توان بالاي نظامي يا برخورداري از تعداد زياد نيست. بلكه ابوبكرt نشان داد كه اسلام، داراي زيرساخت‌هاي فكري، تربيتي و كاربردي استوار و بي‌نظيري مي‌باشد كه ساختار اسلام را محكم و استوار نموده است. اين ويژگي منحصر به فرد اسلام، آن‌جا نمود ببيش‌تري مي‌يابد كه با موضعي روشن و استوار و بدون هيچ درنگي در بحراني‌ترين موقعيت‌ها در گفتار ابوبكر صديقt جلوه مي‌كند كه: «كسي كه محمد صلی الله علیه وسلم را عبادت مي‌كرده، بداند كه محمد صلی الله علیه وسلم وفات كرده و هر كس، خداي متعال را مي‌پرستيده، بداند كه خداوند، زنده است و هرگز نمي‌ميرد.»

يكي از پيامدهاي جريان ارتداد، اين بود كه اسلام از هرگونه تحريف و دگرگوني مصون ماند و درفش اسلام از تعصب جاهلي متمايز و جدا گرديد و قاعده‌ي ولاء و براء، تحقق عيني يافت. در جريان ارتداد، معلوم شد كه هرگاه مسلمانان، يك‌دست، هم‌سان و متحد باشند، اسلام و باورهاي اسلامي كاربردي مي‌گردد و در برابر هيچ ساخت و پاختي تسليم نمي‌شود؛ جنگ‌هاي دوره‌ي ارتداد، اين حقيقت را روشن كرد كه توان و قدرت اسلامي، تنها به اسباب مادي قدرت نيست و قدرت ايماني و معنوي، اصلي‌ترين ابزار قدرت و شوكت اسلام است. در اسلام، اصل بر جنگ و ستيز با كفار نمي‌باشد و غايت و هدف نهايي جهاد اسلامي نيز، دعوت همگان به اسلام است و دعوت و فراخوان عموم انسان‌ها به اسلام، بر هر چيزي مقدم مي‌باشد.

 

2ـ رهبري مركزي به عنوان پايگاهي استوار، ضرورت گريزناپذير جامعه‌ي اسلامي است

در جريان ارتداد، كانِ وجودي افراد به عنوان زيرساخت‌هاي تشكيل دولت و خلافت اسلامي، نمايان شد و چهره‌هاي استوار عرصه‌ي دين و جهاد، رو شدند. اين افراد، پراكنده نبودند و با توان ايماني خود، زيرساخت‌هاي تشكيل جامعه و دولت اسلامي را فراهم كردند و پيشوايي فهيم و مدبر برگزيدند كه سست و شكننده، ساده و بُل و ناتوان نبود؛ بلكه به‌سان ستوني محكم و استوار، تكيه‌گاه حل مشكلات جامعه بود و با واقع‌نگري و شناخت توانايي‌هاي خلافت اسلامي و توان و قدرت دشمن، آگاهانه و بيدار به دفع خطرها و رفع مشكلات فراروي اسلام و مسلمانان، مي‌پرداخت. آن ستون و پايگاه محكم و استوار، با پيوندي كه با خداي قوي و نيرومند داشت، بر دشمنان پيروز شد و تمام موانع را از سر راهش برداشت و حافظ و پاس‌دار اسلام و شوكت اسلامي گشت و با بسيج عمومي مسلمانان و راهبري فرزانه‌وارش، توان و شوكت مرتدها را درهم‌شكست و انبوه مرتدها را پراكنده و ناتوان ساخت و بدين‌سان كيان اسلامي، به فضل خداي متعال و تلاش و كوشش ابوبكر صديقt، از گزند كفر و ارتداد، مصون ماند و با ماندگاري اسلام و نظام اسلامي، امت، راه رشد و تعالي را در پيش گرفت.

 

3ـ شبه‌جزيره‌ي عربستان، مركز گسترش اسلام شد

بلافاصله پس از وفات رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم بسياري از قبايل عرب بر ضد اسلام و خلافت اسلامي شوريدند. ابوبكر صديقt و صحابهy پس از تلاش و مجاهدت زياد، توانستند قبايل عرب را در برابر حكومت اسلام فرمان‌پذير كنند. ابوبكر صديقt در همان شرايط سخت و بحراني و پس از آن توانست برنامه‌هاي آموزشي، اداري و جنگيش را با موفقيت كامل به اجرا درآورد. قبايل عرب،‌ در برابر حكومت اسلامي گردن نهادند و شبه‌جزيره، مركز گسترش اسلام و بلكه به‌سان چشمه‌اي شد كه اسلام از آن جوشيد تا به تمام قسمت‌هاي زمين برود و معلم و مربي انسان و انسانيت گردد.

 

4ـ جنگ‌هاي ارتداد، ميداني براي پرورش فرماندهان فتوحات اسلامي

در خلال جنگ‌هاي دوره‌ي ارتداد، توانمندي‌ها سنجيده شد و نقاط ضعف و قوت شناسايي گرديد و افراد و چهره‌هاي توانمند، براي به دست گرفتن قيادت و فرماندهي‌ فتوحات اسلامي رو شدند. منابع تاريخي، نشان مي‌دهد كه برخي از فرماندهان فتوحات اسلامي، از زمره‌ي صحابهy نبوده‌اند و در جريان جنگ‌هاي ارتداد، پرورش يافته و طوري عمل كرده‌اند كه از ديگران متمايز شده و بعدها در رأس لشكرهاي اسلامي قرار گرفته‌ و ساير مسلمانان نيز به صداقت و راستي ايمان و كارآزمودگي جنگي و احساس مسؤوليت اين عده از فرماندهان گواهي داده‌اند.

مركز فرماندهي، در مدينه قرار داشت و فرماندهان لشكري در ميدان جهاد، در كمال تفاهم و دوستي، انجام مسؤوليت مي‌كردند. به‌رغم دوري ميادين نبرد از مركز فرماندهي، كاملاً روشن است كه نقش فرمانده‌ي كل و فرماندهان لشكرها در اداره‌ي امور جنگي، هم‌سنگ و شكوهمند بوده است.( دراسات في عهد النبوة و الخلافة الراشدة، ص328)

 

5 ـ شناخت درست و اصولي از جريان ارتداد

بسياري از آيات قرآن و احاديث رسول اكرم صلی الله علیه وسلم به بيان اين موضوع پرداخته كه ارتداد و از دين برگشتن، دامن‌گير برخي از مسلمانان مي‌شود. آن‌چه در كتاب و سنت به عنوان تئوري ارتداد عده‌اي مطرح شد، در عصر رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم به شكلي عمومي كه در عهد ابوبكر صديقt روي داد، وجود عيني نيافت و مسلمانان، در دوران ابوبكر صديقt به شكلي گسترده با جريان ارتداد برخي از قبايل عرب مواجه شدند و احكام مربوط به آن را از آموزه‌هاي روشن كتاب و سنت استنباط كردند. استنباط صحابهy از كتاب و سنت درباره‌ي ارتداد، از آن‌جا معلوم مي‌شود كه آن‌ها، با يكديگر به بررسي نصو صلی الله علیه وسلم وارد شده در مورد مرتدها پرداختند و در اندك‌زماني به اتفاق نظر رسيدند و از همين‌رو نيز رويكردي يك‌سان در قبال جريان ارتداد و مبارزه با آن داشتند. روي‌كرد صحابهy در قبال جريان ارتداد و شرح عملي آنان از نصو صلی الله علیه وسلم وارد شده در اين باره، باعث شده تا در كتاب‌هاي فقه اسلامي، باب‌هايي در اين موضوع باز شود و احكام ارتداد، به تفصيل مورد كنكاش و بررسي قرار گيرد و بلكه عمل صحابهy در برخورد با ارتداد، منبع و پيشينه‌اي فقهي در باب صدور فتوا پيرامون قضيه‌ي ارتداد گردد.

 

6ـ «حيله‌گري‌هاي زشت، تنها دامن‌گير حيله‌گران مي‌شود»

هرگونه دسيسه و حيله‌گري بر ضد اسلام ـ چه فردي باشد و چه جمعي و يا حكومتي ـ كوشش بيهوده‌اي است كه نتيجه‌اي جز ناكامي و رسوايي دسيسه‌گران را در پي ندارد؛ چراكه خداي متعال، حافظ و نگهدار اسلام است و كساني را كه براي پاس‌داري از اين دين هميشه‌پاينده، تلاش و كوشش مي‌كنند، به رحمت و نصرتش مي‌نوازد و فرجام نيك را از آنِ پرهيزكاران قرار مي‌دهد و از ضعيفان و مستضعفان در برابر ظالمان و ستم‌پيشگان حمايت مي‌فرمايد؛ قطعا‌ً فرجام كساني كه بر ضد اسلام و مسلمانان نقشه مي‌كشند، ناكامي دنيا و آخرت است و به بُزي مي‌مانند كه به اميد شكستن سنگ، شاخ مي‌زند و عاقبت شاخ خودش مي‌شكند.

 

7 ـ استقرار تشكيلات اداري و برقراري ثبات و آرامش

ابوبكر صديقt پس از فروخواباندن فتنه‌ي ارتداد، تشكيلات اداري خلافت اسلامي را بر اساس تقسيم‌بندي شبه‌جزيره به مناطق حكومتي زير قرار داد:

مكه: اميرش عتاب بن اسيد بود كه در زمان رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم بدين سِمت گمارده شد و در دوره‌ي ابوبكرt بر پُستش باقي ماند.

طائف: عثمان بن ابي‌العا صلی الله علیه وسلم در زمان رسول‌خدا صلی الله علیه وسلم به امارت طائف منصوب شد و ابوبكر صديقt او را بر اين منصب باقي گذاشت.

صنعاء: مهاجر ابي‌اميه، آن را فتح كرد و پس از پايان جنگ با مرتدين به عنوان والي آن‌جا منصوب شد.

حضرموت: فرماندارش، زياد بن لبيد بود.

زبيد و رفع: فرماندار اين مناطق، ابوموسي اشعريt بود.

خولان: يعلي بن ابي‌اميه به امارت آن گماشته شد.

جند يمن: معاذ بن جبلt والي آن بود.

نجران: امير آن، جرير بن عبداللهt بود.

بحرين: علاء بن حضرميt والي آن بود.

جرش: عبدالله بن نور حاكم آن بود.

عمان: حذيفه بن محصنt والي آن بود.

يمامه: كه سليط بن قيس به فرمانداري آن منصوب شد.( الدول العربية الإسلامية از منصور حرابي، ص96و97)

 

 

و صلی الله و سلم علی محمد و علی آله و اصحابه الی یوم الدین

منبع: کتاب ابوبکر صدیق، محمد علی صلابی


 

سایت عصر اسلام

IslamAge.Com